حَماسه EPIC
اصطلاحِ«حَماسه» یا «شعرِ پهلوانی» در کاربردِ دقیقِ خود
نزدِ منتقدانِ ادبی، به اثری گفته می شود که حدّاقل ملاک های زیر را داشته
باشد:
حَماسه، شعرِ رواییِ بلندی است درباره ی موضوعی عظیم و مهم
با سبکی فاخر[و والا] و بر محورِ شخصیتِ قهرمانی یا خداگونه که سرنوشتِ
قبیله ، ملت یا نوعِ بشر به کارهای او وابسته است.
حماسه های سنتی – که حماسه های اولیه[=نخستینه] یا حماسه های شفاهی
نیز نامیده می شوند- به دستِ هنرمندِ ادبی و برپایه ی موادّ تاریخی یا
افسانه ای که در سنت های شفاهی ملتی در طی دوره های رونق و جنگ موجود است،
پرورده می شوند. ایلیاد و ادیسه ی هومرِ یونانی و حماسه ی آنگلوساکسونیِ
«بیوولف» به این گروه تعلق دارند.
***یادداشت مترجم: شاهنامه نیز از این گروه است. «تا کور شود هر آن که نتواند دید!»***
حماسه های ادبی یا ثانوی[=دومینه]
به وسیله ی استادکارانی فرهیخته و در تقلیدی سنجیده از گونه ای سنتی
سروده می شوند. از این نوع، شعرِ لاتینیِ«آنه اید» سروده ی ویرژیل را که
بعدا الگوی اصلیِ حماسه ی ادبیِ«بهشت گم شده» ی میلتون قرار گرفت، می توان
نام برد. (هم چنین «بهشت گم شده» الگویی
برای حماسه ی ناقصِ «هایپریون» نوشته ی کیت و حماسه های متعددی از بلیک
مانندِ «چهار زوآ»، میلتون و اورشلیم قرار گرفت.)
...
ارسطو حماسه را، پس از تراژدی، در درجه ی دوم اهمیت قرار داد ومنتقدانِ دوره ی رنسانس، آن را والاترین نوعِ ادبی دانستند.
حماسه ی ادبی، مسلما بلندپروازانه ترینِ گونه های شعری و
مستلزمِ دانشِ گسترده ی شاعر و ابداع و مهارتِ او در تحمل کردنِ محدودیت
ها، شکوه و اصالت، و گستره ی شعر- به معنیِ دربرگیریِ جهانِ روزگارِ خویش
و سهم بزرگی از آموزش ها- ست. با وجود این که در طول تقریبا سه هزار سال
کوشش های متعددی انجام گرفته است، هنوز بیش از شش شعرِ حماسیِ با عظمتِ
تردیدناپذیر نداریم.
بیش ترِ حماسه های ادبی، شعر های رایجی هستند که معمولا در
ویژگی های زیر مشترک اند و در نهایت از حماسه های سنتیِ هومر سرچشمه گرفته
اند:
***یادداشت مترجم: شاهنامه از هومر تاثیر نگرفته و از آثار
وی بسیار والاتر و گرامی تر است. باز هم «تا کور شود هرآن که نتواند
دید!»***
1- قهرمان، شخصیتی دارای اهمیتِ ملّی یا حتّا کیهانی و بی
کرانه است. در ایلیاد، این شخصیت، آشیل(=آخیلوس) جنگ جویِ یونانی است که
پسرِ نرید،تتیس است و در سروده ی ویرژیل، «آنه آس» پسرِ الاهه
آفرودیت است. در بهشتِ گم شده «آدم» نمادِ همه ی نوعِ بشر است و اگر مسیح
را قهرمان بدانیم، وی هم خداست و هم انسان. شخصیت اولیه ی«بلیک»، «مردِ
جهانی» آلبیون است که – پیش از هبوطش- انسان، خدا و کیهان را در بر می
گیرد.
2- فضای شعر در مقیاسی گسترده است و ممکن است جهانی باشد یا
حتّا فراتر از آن. اُدیسئوس در حوزه ی مدیترانه( همه ی جهانی که نویسنده
اش می شناخته) پَرسه می زند و در بخش یازدهم، به جهانِ زیرین سفر می
کند(هم چنان که آنه آس در سروده ی ویرژیل). گستره ی «بهشت گم شده» جهانی
است؛ چرا که در زمین، بهشت و دوزخ روی می دهد.
3- در نبردها، اعمالِ فراانسانی وجود دارد؛ مانندِ اعمالِ
برجسته ی آخیلیس در جنگِ تروا، یا سفری طولانی و پرفرازونشیب که با دلیریِ
بسیار به پایان می رسد(هم چنان که گردشِ ادیسئوس در راه بازگشت به میهنش،
با وجودِ مخالفتِ برخی از خدایان)
«بهشت گم شده » نیز دربرگیرنده ی جنگ در بهشت است و هم چنین
سفرِ شیطان به «هاویه» برای کشفِ جهانِ نوآفریده شده و کوششِ گستاخانه و
نومیدانه اش برای فریفتن خدا با گمراه کردن انسان که با اقدام فداکارانه ی
مسیح در نهایت ناکام می ماند.
در این اعمالِ عظیم، خدایان و دیگر موجوداتِ فراانسانی سهیم
اند یا نقش فعالی دارند: خدایانِ اُلمپیایی در [آثارِ] هومر و یهوه[=خدا]
، مسیح و فرشتگان در «بهشت گم شده». این عواملِ فراطبیعی در دوران
نئوکلاسیک «نیروهای خودکار» نامیده می شوند؛ به این معنی که این ها بخشی
از ابزارهایِ ادبیِ حماسه اند.
5- شعرِ حماسی، تشریفاتی است و در سبکی تشریفاتی[و فاخر] به
گونه ای سنجیده از گفتارِ معمولی دور شده است و با شکوه و رسمیتِ موضوعِ
حماسی و معماریِ حماسی متناسب است، روایت می شود. از این رو، «سبکِ بی
نظیر» میلتون، طرز بیانِ لاتینی و نحوِ تصنّعی، فهرستِ نام های مطنطن و
اشاراتِ دامنه دارِ وی، تقلیدی از «تشبیهات حماسی» و «صفات[=اپیتت های]»
هومر است.
هم چنین معمولا قاعده های تقلیدیِ دیگری نیز در ساختار و گزینشِ بخش های روایتِ حماسی وجود دارد؛برجسته ترینِ آن ها عبارت اند از:
1- راوی با بیانِ قضاوتِ خود یا درون مایه آغاز می کند و از
الاهه ی الهام یا روحِ راهنما یاری می گیرد تا در اثرِ بزرگش به او
الهام ببخشد. سپس او را خطاب می کند و سؤالِ حماسی را می پرسد که پاسخِ
آن، روایت را رسما آغاز می کند. (بهشت گم شده، بخش نخست،1-49)
2- روایت «از میانِ چیزها» و در نقطه ای بحرانی از داستان
آغاز می شود. «بهشت گم شده» با فرشتگانِ فرودآمده در دوزخ که در حال جمع
کردنِ نیروها برای انتقام جویی اند، آغاز می شود. رافائیل[نامِ فرشته ای
است] تا بخش های 5-7 به آدم و اتفاقاتی که در بهشت می افتد، ارتباطی ندارد
تا زمانی که در بخش های یازده و دوازده، پس از هبوط، میکائیل برای آدم
رویدادهای آینده را- تا زمانِ دومین بازگشتِ مسیح- پیش گویی می کند.
بنابراین، حماسه ی میلتون، اگرچه داستانش بر وسوسه شدن و
هبوطِ آدم متمرکز است، همه ی زمان را از آفرینش تا پایانِ جهان در بر می
گیرد.
3- فهرست هایی از برخی شخصیت های اساسی وجود دارد که در آن
با جزئیاتِ رسمی معرفی شده اند. مانندِ توصیفِ میلتون از صفِ فرشتگانِ
فرودآمده در بخشِ نخستِ «بهشت گم شده».
این شخصیت ها اغلب سخن می گویند تا خُلق و خوهای متفاوتِ خود را آشکار کنند. نمونه ی این مورد، مباحثه ای است در «غوغا؟»، بخشِ دوم.
افزون بر کاربردِ اصلی، اصطلاحِ «حماسه» معمولا به آثاری که
در بسیاری از جنبه ها با کاربردِ اصلیِ آن متفاوت اند -اما روحِ حماسی را
در معیار، میدان و اهمیت عمیقِ انسانیِ گسترده در موضوعشان دارند- ، نیز
به کار می رود.در چنین کاربردهایی، چنان که برایان ویلکی گفته است( شاعران
رمانتیک و سنت حماسی، 1965، بخش 1) حماسه ها خانواده ای با شباهت هایِ
گوناگونِ قیافه شناختی تشکیل می دهند( به جای نوع ادبیِ جدی و قابل
شناسایی). در این معنیِ گسترده، کمدیِ الاهیِ دانته و «ملکه ی سرزمینِ
پریان» نوشته ی اسپنسر نیز اغلب حماسه خوانده می شوند؛ هم چنان که آثارِ
منثورِ داستانی مانندِ «موبی دیک» نوشته ی مِلویل و «جنگ و صلح» تولستوی؛
نورتروپ فرای «بیداری فنیقی ها» نوشته ی جویس را «مهم ترین حماسه ی
طنزآمیزِ روزگارِ ما» نامیده است.
منبع : تارنگار پارسی منوچهر فروزنده فرد