جزوه ی درآمدی بر ادبیات انگلیسی(ا) استاد باورصاد/ نیمسال دوم 89_88

سلام دوستان

اینم از جزوه ی درآمدی بر ادبیات انگلیسی(ا) استاد باورصاد که توسط بهترین دانشجوی () این درس در ترم گذشته (نیمسال دوم ۸۹ـ۸۸) تهیه شده و به تایید استاد رسیده است.

جزوه ی درآمدی بر ادبیات انگلیسی(ا) استاد باورصاد در ۹ بخش و با فرمت پی دی اف :


خوش آمدید تعریف و توضیح پلات دوباره آپلود شده در تایخ 17 اسفند ماه 1389


loading ...آنالیز داستان The bet

خوش آمدید آنالیز داستان The bet دوباره آپلود شده در تایخ 17 اسفند ماه 1389



loading ... آنالیز داستان The chaser



loading ...آنالیز داستان The pearl




اگر موفق به دانلود نشديد ، نام داستان را به ايميل mahsa.13690122@yahoo.com ارسال كنيد.



پوزش

دوستان بزرگوارم

امیدوارم این حقیر سراپا تقصیر رو به علت غیبت بسی طولانی ببخشید.....

به یاری خداوند به زودی مطلبی در خور مقام شما عزیزان( خصوصا همکار عزیزم مدیر وبلاگ) به روی آنتن می برم! باشد که خشنود گردید

زاویه ی دید (Point of View)

 

زاویه ی دید (Point of View)

اینکه خواننده، داستان را از چه زاویه ای ببیند، بسیار بر کیفیت داستان تاثیر می گذارد. در بسیاری از موردها، داستان از زاویه های زیر بیان می شود:

۱) از بالا (همه چیزدان یا Omniscient):

نویسنده، داستان را با استفاده از «سوم شخص» بیان می کند. دانسته های گوینده ی داستان (نویسنده) بسیار است. او می تواند وارد ذهن افراد شود یا رویدادهای داستان را تفسیر کند.

تکه ای از یک داستان با زاویه ی دید از بالا:

مورچه، درحالیکه خستگی را در همه ی اعضای بدنش حس می کرد، دانه ای ذرت را که از تابستان ذخیره کرده بود روی برف بدنبال خود می کشید. باید شام خوشمزه ای باشد.

یک ملخ، خسته و سرد، این صحنه را تماشا می کرد؛ سرانجام، ملخ تاب نیاورد و گفت: «دوست عزیز! می توانم از آن ذرت یک گاز بزنم؟»

مورچه پاسخ داد: «تابستان را چه کار می کردی؟». سپس به سرتاپای ملخ نگاهی انداخت؛ او ملخ را می شناخت.

ملخ گفت: من از صبح تا شب آواز می خواندم.

مورچه، درحالیکه بشدت سعی می کرد خود را کنترل کند، گفت: «چون کل تابستان را آواز خواندی، حتما می توانی کل زمستان را هم برقصی!»

موارد تفسیر نویسنده یا نمایش خستگی درونی و احساس های شخصیت های داستان که با ورود گوینده به درون شخصیت های داستان میسر شده  بصورت کج و خط دار مشخص شده است.

۲) محدود از بالا (Limited Omniscient):

تنها فرق این زاویه دید با زاویه ی دید پیشین در این است که در زاویه ی محدود از بالا، داستان از زبان یکی از شخصیت های اصلی یا فرعی داستان بیان می شود. البته کل داستان این گونه نیست؛ یعنی گاه در طول داستان، زاویه دید بطور مطلق از بالا خواهد بود، اما هرگز آن شخصیت رها نخواهد شد و دوباره دوربین داستان وارد چشمان او خواهد شد.

چون داستان از نگاه یکی از شخصیت های داستان بیان می شود، بدیهی است که اطلاعات دوربین با محدودیت هایی روبرو است.

۳) اول شخص (First Person):

در این زاویه دید، یکی از شخصیت های داستان، داستان را از زبان خود و با استفاده از «اول شخص»  بیان می کند؛ درست مانند زمانی که شما کاری کرده اید و می خواهید آنرا برای دوست تان تعریف کنید.

در اینجا هم فرد تعریف کننده ی داستان می تواند شخصیت اصلی یا فرعی باشد.

حالا به داستان «مورچه و ملخ» با زاویه ی دید اول شخص توجه کنید:

در حالیکه سردم بود و گرسنه بودم، مورچه را دیدم که دانه ای ذرت را که از تابستان ذخیره کرده بود، روی برف می کشید… بالاخره تصمیم خود را گرفتم، دیگر نمی توانستم تحمل کنم. رفتم جلو و پرسیدم: «دوست عزیز! می توانم از آن ذرت یک گاز بزنم؟»

او نگاهی به سرتا پای من انداخت و گفت: «تابستان چکار می کردی؟»

گفتم: «از صبح تا شب آواز می خواندم».

- «خوب چون کل تابستان را آواز خواندی، حتما می توانی کل زمستان را هم برقصی!»

۴) زاویه ی دید واقعی (Objective Point of View):

این زاویه ی دید، مانند یک دوربین آزاد است که تنها چیزهایی که رخ می دهد را از بیرون تصویربرداری می کند و به مخاطب نمایش می دهد. بنابراین، در اینجا از تفسیر یا ورود به مغز و قلب افراد خبری نیست. همچنین داستان هرگز از زاویه ی دید شخصیت های آن بیان نمی شود.


يادداشتي بر روش روایت داستان از محمد رضا روزبه

عناصر داستان

 

Absurd

 

واژهﻯ "Absurd" به معنای "معناباختگی" میﺑاشد، زیرا در " Literature & Theater of Absurd" به پوچی و هیچی اشاره نمیﺷود، بلکه به بیﻤﻌنایی اهداف و زندگیﻫای انسانﻫا اشاره دارد؛ و نیز اعلام میﻛند که جستجوی معنا در این جهان بیﻓایده است، نه این که معنا اصلاً موجود نیست؛

 در سال 1896 نمایشنامه نویس فرانسوی، آلفرد ژاری، نمایشنامهﯼ "پادشاه اوبو" (Ubo Roi) را به نگارش درآورد که نخستین نمایشنامه در حوزهﯼ تئاتر معناباختگی (Theater of the Absurd) است. نقطه اوج تئاتر معناباختگی را میﮄوان در دوران پس از جنگ جهانی دوم مشاهده کرد که اشخاصی مانند ایوجین یونسکو، ژان ژنت، و ساموئل بکت در فرانسه؛ ادوارد آلبی  و تام استاپارد در آمریکا؛ هارولد پینتر در انگلستان، نمایشنامهﻫای بارزی را در این مکتب به نگارش درآوردند. سبک نوشتاری نوینی از درون تئاتر معناباختگی با عنوان "کمدی سیاه" یا "کمدی تلخ" (Black Comedy ) بوجود آمد. این سبک در آثار ژنت، ادوارد آلبی، پینتر و به خصوص یونسکو رواج داشت. ویژگیﻫای کمدی سیاه عبارتﺍنداز: شخصیتﻫای نادان و بیﻋرضه، روابط به هم گسیخته، و جهان نوی کابوسﮔون. طبق اظهار یونسکو، شخصیتﻫای کمدی سیاه دارای خصایلی همچون بیﺗجربگی، نالایقی و شیادی در جهان ترسناک مدرن هستند. از نمونهﻫای کمدی سیاه، میﺗوان به رمان "گرهﻛور"10 اثر جوزف هلر، برخی از آثار گونتر گراس، کورت ونهﮔات و جان بارت اشاره کرد.11 به عنوان نمونه، یونسکو در دو نمایشنامهﻯ، "آوازخوان تاس" (1949) و "درس" (1951) اظهار داشت: "[انسان] از ریشهﻫای مذهبی، متافیزیکی، و متعالی خود قطع شده، انسان تنها است؛ همگی کوششﻫا و اعمالش بیﻤﻌنی و بیﺛمر میﺑاشند. غرق شدن انسانﻫا در بیﻤﻌنایی فقط میﺗواند امری گروتسک باشد، رنج شان تنها تراژدی مسخرهﺁمیز ممکنی است." 12 پدیدهﯼ بیﻣﻌنایی و هرج و مرج، به خصوص، در "درس" بسیار نمایان است. درست زمانی که پروفسور به دانش آموز درس زبان شناسی میﺪهد، دانش آموز تنها میﮔوید که دندانش درد میﻜند ولی پروفسور با بیﺍعتنایی برخورد میﻜند و حتا به سخنرانیﺍش سرعت میﺒخشد و در نهایت دست به قتل دانش آموز میﺰند، در واقع سی و نهمین قتل. یونسکو با اعلام عدد سی و نه، اعلام میﻜند که زندگی بیﻣﻌناست؛ بنابراین، کشتن امری عادی و  آنقدر ترسناک نیست زیرا پروفسور سی و نه دفعه این عمل را تکرار کرده است و با ورود چهلمین دانش آموز این روال رو به تکراری مجدد است.

ساموئل بکت

     ساموئل بکت معروف ترین نویسندهﻯ هم تئاتر و هم ادبیات معناباختگی است. وی متولد در ایرلند، و در پاریس زندگی میﻛرد و آثارش را ابتدا به فرانسوی میﻧوشت و سپس  آنﻫا را به انگلیسی ترجمه میﻛرد." شخصیتهای نمایشنامهﻫایش در واقع کاریکاتورهایی از انسان نو هستند، هرگز نمیﮄوانند تصمیمی مفید یا حتا قانع کننده اتخاذ کنند و یا دست به عملی سودمند و منطقی بزنند. آنان حتا نمیﮄوانند آرزوهای مایوسانهﯼ خود را در میان بگذارند و اگر هم این کار را بکنند، تفاوتﻫای بینﺸان آنقدر زیاد است که از این موضوع حاصلی عایدشان نمیﺸود. در نمایشنامهﻫای کوتاه بکت، زبان شاعرانهﯼ او و فضای تیره و خوابﮔونه این آثار به نحوی است که میﮄوان هر یک از آنﻫا را همچون شعری نمایشی تلقی کرد."13 نمایشنامهﻫایش از جمله "در انتظار گودو" (1954) و "آخر بازی" (1958) نشان دهندهﻯ بیﻤنطقی و معناباختگی ادبیات، ردّ زمان ومکان واقعﮔرایانه و نیز ردّ انسجام الگوی طرح داستان میﺑاشند. بکت "در انتظار گودو" دو فرد را در مکانی هرز و بیﺛمر ارائه میﻜند که در انتظار فردی گمنام اند، حتا آشکار نیست که او موجودیت داشته باشد. این اثر همانند دیگر آثار معناباختگی از دو جهت معناباخته است: یکی از جهت مضحک آمیز بودن، و دیگری از جهت نامعقول و بیﻧتیجه بودن. "در انتظار گودو" در واقع پارودی و نقیضهﻯ هم تمدن غرب و هم سنت مرسوم تئاتر است.14

تام استاپارد

 دیگر نویسندهﻯ مشهور تئاتر معناباختگی، تام استاپارد است. وی با نام اصلی توماس استراسلر متولد 1937 در چکسلاواکی سابق است و پس از هجوم ارتش هیتلر به همراه یهودیان به کشور سنگاپور پناهنده شد، اما پس از تجاوز ژاپنیﻫا به خاک  سنگاپور، او به هندوستان گریخت. در سال 1946 با دریافت بورس تحصیلی روانهﯼ انگلستان شد و حرفهﯼ ادبیﺍش را آغاز کرد. استاپارد در نمایشنامهﻫایش موارد فلسفی را با ارائهﯼ شوخ طبعی دیداری و خرد گفتاری نشان میﺪهد.15 او در نمایشنامهﻫایش مضامین سردرگمی، ناامیدی، لطیفه، طعنه، گستاخی صریح، اعمال بیﺍهمیت، فقدان داشتن ارتباط، و حتا سکوتﻫای دراز مدت موجود میان شخصیتﻫایش را به نمایش در میﺁورد؛ به عنوان نمونه، میﺗوان به "روزنکرانتس و گیلدنسترن مردهﺍند" (1966) اشاره کرد. این اثر در مورد دو تا از شخصیتﻫای بیﺍهمیت نمایشنامه "هملت" شکسپیر است. در "هملت" این دو فرد یعنی روزنکرانتس و گیلدنسترن در روی صحنهﯼ مقابل تماشگران کنار گذاشته شدهﺍند، اما استاپارد آن دو را دوباره روی صحنه آورد، شاید با این دلیل که بیﺍهمیتی زندگی و روابط مابین انسانﻫا را نشان دهد. این دو در طول نمایشنامه توسط بازی کردنﻫایشان به وقت تلف کردن و اینﻜﮫ چه اتفاقی خواهد افتاد یا تقدیرشان چی خواهد بود، ﻣﯽ پردازند. دیگر مشخصهﯼ بارز آثار او، بازی با واژگان و نحوهﯼ تلفظﻫاست تا در پی معنای بین آنچه که گفته شده و آنچه که منظور بوده، باشد.16   

هارولد پینتر

هارولد پینتر در سال 1930 در هکنی لندن به دنیا آمد. همانند تام استاپارد از اردوگاهﻫای آلمانﻫای نازی در جنگ جهانی دوم فرار میﻜرد. او عملاً با جنگ و تبعیض نژادی درگیر بود و به علت تهدید نئونازیستﻫای انگلیسی، راه مدرسه تا خانه را با وحشت میﭝیمود؛ وحشت و تهدیدی که بعدها از درون مایهﻫای اصلی نمایشنامهﻫایش شد. به خاطر چنین وحشت و تهدیدی بود که بیشتر شخصیتﻫای نمایشنامهﻫایش در سردرگمی، ناامیدی و ازهمﮔسیختگی روانی به سر میﺒرند، به طور مثال میﮄوان به نخستین نمایشنامهﺍش "اتاق" اشاره کرد. در این اثر، اتاقی هست که برای شخصیت اصلی، رز، مکانی امن و مطمئن و در تضاد با دنیای بیرون تلقی میﺸود. تهدید از سوی فرد یا محیط بیرون این اتاقاعمال، و موجب فروپاشی روانی و حتا جسمی رز میﺸود.17 شخصیتﻫای نمایشنامهﻫای پینتر اغلب در جستجوی هویت فردی خود تنهایند و هیچﮔاه تکیهﮔاه امنی ندارند؛ گاهی هم گواه افراد به پوچی رسیدهﺍی هستند که قدرت ایجاد رابطه با دیگری را از دست دادهﺍند و جز مرگ روانی یا جسمانی راهی برای ایشان باقی نمانده و در آستانهﯼ نابودیﺍند، همانند استنلی در "جشن تولد"، رز در "اتاق" و رابرت در "خیانت".18 از دیگر ویژگیﻫای آثار او میﮄوان به زبان مانع ایجاد ارتباط، مکثﻫا و سکوتﻫای دراز مدت و به طور کلی همگی آثار وی نشان دهندهﯼ وجود مشکلی اساسی در گفتگو و ارتباط میان مردم میﺒاشند.19

 


پی نوشت:

 10 رمان "گرهﻜور" یا "مخمصه" (Catch-22) هنوز به فارسی برگردان نشده است

Absurd, literature of. P, 1-2  11  M. H. Abrams. A glossary of Literary Terms.    

12 همان، ص 1

13 هفت نمایشنامهﯼ کوتاه از ساموئل بکت، برگردان علی هادیزاده و علی حاتم، ص 9

14 Absurd, literature of. P, 2   M. H. Abrams. A glossary of Literary Terms.    

15 www.wikipedia.org

16 Roberts an Thornley. An outline of English Literature. 20th drama, p. 176

17 خیانت و دو نمایشنامهﯼ دیگر، هارولد پینتر، ترجمهﯼ شعله آذر، ص 13-112

18 همان، ص 115

19 4Roberts an Thornley. An outline of English Literature. 20th drama, p. 17

ترجمه ی داستان  Soapy's Choice /   اثر  اُ. هنری / ترجمه ی خانم زرین بختیاری‌زاده

 

انتخاب سوپی | اُ. هنری | زرین بختیاری‌زاده

 

ویلیام سیدنی پورتر مشهور به او- هنری يكي از معروفترین نویسنده داستانهای کوتاه آمریکاست. در سال 1862 میلادی در کارولینای شمالی به دنیا آمد . او در نوجوانی و جوانی خود به کارهای متعددی مشغول بود. وی زمانی که به آمریکای مرکزی رفت کار نویسندگی را شروع کرد و در همین زمان شهرت او همه گیر شد . او در سال 1898به مدت سه سال به زندان افتاد و این امر وقفه کوتاهی در زندگی ادبی او به وجود آورد و لی پس از آن به نویسندگی خود ادامه داد . در اواخر عمر هم مدتی در نیدویورک به سر برد. او هنری بیش از ششصد داستان کوتاه از خود به جای نهاده است .


ترجمه ی داستان در ادامه ی مطلب

 

ادامه نوشته

ترجمه ی داستان  The Bet

 

  دانلود ترجمه ی داستان The Bet   


 

  The Bet  ترجمه   

شب پاییزی تاریکی بود. بانکدار پیر، آرام آرام داشت مطالعه می کرد و در ذهن خود میهمانی ای را بیاد می آورد که پاییز پانزده سال پیش ترتیب داده بود. آدمهای باهوشی در آن میهمانی حضور داشتند و مکالمه ای بسیار جالب توجه پیش آمده بود. در خلال سایر مسایل، در مورد مجازات اعدام صحبت کردند. مهمانان، که میانشان روزنامه نگار و تحصیل کرده کم نبود، از نقش بسیار ناپسند اعدام، گفتگو کردند و آن را یکی از ابزارهای کهنه و غیراخلاقی مجازات شمردند. برخی از آنان این تفکر را داشتند که شایسته است که مجازات حبس ابد بطور جهانی جایگزین مجازات اعدام شود.
میزبان گفت: من با شما موافق نیستم. بنده شخصاً، نه اعدام را تجربه کرده ام و نه حبس ابد را. اما، اگر قرار برقضاوت باشد، به نظر من اعدام بسیار اخلاقی تر و انسانی تر از حبس ابد است. اعدام بلافاصله می کشد و حبس ابد به تدریج. چه کسی جلاد دل رحم تری است؛ آن که طی چند ثانیه شما را می کشد یا آنکه زندگی تان را برای سال ها مداومت می دهد؟ یکی از مهمانان متذکر شد: هردو به طور مساوی غیر اخلاقی هستند چرا که هدف هردو یکی است؛ گرفتن حیات. دولت، خدا نیست. دولت این حق را ندارد چیزی را بگیرد که نمی تواند برگرداند؛ چیزی که خیلی مطلوب است.
در میان جمع، وکیل جوانی بود حدوداً بیست ساله. وقتی نظر او را خواستند، گفت: اعدام و حبس ابد، هردو غیراخلاقی اند. اما اگر پیشنهاد انتخاب یکی از میان آن دو را به من می دادند، بطور قطع، دومی را انتخاب می کردم.

  دانلود ترجمه ی داستان The Bet   


مشاهده ی ترجمه ی کامل در ادامه ی مطلب

 

ادامه نوشته

عید قربان، عید سربلند بیرون آمدن از امتحان عبودیت، مبارک باد

 

اس ام اس تبریک عید قربان - پیامک عید قربان - www.radsms.com

 

 

قابل توجه دانشجویان مقاله نویسی/ استاد حیاتی

 

سلام دوستان

دیروز تو دانشگاه بودم... یهو خبرنگار جان   (  )  اوومد پیشم و گفت:

" استاد حیاتی چند برگه داده به زیراکس . بچه ها نمی دوونند... هر کی رو میشناسی  اگه دیدیش بگو تا بره بگیره ... برای جلسه ی بعد لازم داریم."

جالبه تو دنیای فناوری و اطلاعات هنوز داریم سنتها رو حفظ می کنیم... نه بابا سنتی تره!... یه برگه هم روی برد گروه نزدند!

  دانلود این ۶ برگ  / فرمت  ورد ۲۰۰۷    / 775.2 Kb 

 

                 http://irfreeup.com/kv0vod9rsjyv     /  دانلود غیر مستقیم

                                        نام فایل:

0000000.docx

                                          اندازه:

774 KB

 


برگه های رو برای چهارشنبه ی بعد لازم داریم ... خبر این پست غیر مستقیم بود!

 

 

به مدت یک هفته کلاسهای استاد حیدری برگزار نمی شود

 

سلام دوستان

امروز یه خبر رو برد گروه زده بودند که بی شک بعضیا خیلی خوشحال شدن

کلاس های استاد حیدری در روزهای ۲۴ و ۲۵ و ۲۹ و ۳۰ آبان ماه ۱۳۸۹ برگزار نخواهد شد.

خوش بگذره

آرایه های شعری

 

   Irony، طنز 

 Irony    را در فارسی و متاسفانه در معتبرترین فرهنگهای انگلیسی-فارسی، “طعنه” و “گُواژه” ترجمه کرده اند که به هیچ روی درست نیست؛ بلکه طعنه بخشی از آیرونی است. این واژه در زبانِ انگلیسی یکی از آرایه های ادبی است که زمینه ای شوخ انگیز و گاهی کنایه آمیز دارد. سه گونه مهمِ طنز در شعر عبارتند از:

 

۱) Verbal Irony، طنزِ لفظی :

در این شیوه، معنیِ مورد نظر، دقیقاً برعکس سخنِ گفته شده است. یعنی شاعر یا گوینده سخن،  عمداً  چیزی  را  بر عکس  می گوید. مثلا  وقتی  که آموزگار، دانش آموزِ تنبل را “انیشتن” خطاب کند یا وقتی که شما به کسی که دیر سَرِ قرار آمده، بگویید: “چه زود آمدی!”

 

۲)  Irony of situation، طنزِ موقعیت:

این طنز، زمانی رخ می دهد که اتفاقی بر خلافِ انتظارِ خواننده یا بیننده افتاده باشد. مثلا اگر مردی با همسر دومش در شب اول ماه عسل به تاتر رفته و بطور اتفاقی صندلیشان کنار صندلی همسر اولش بیافتد… !! یا مثلاً وقتی که در داستانِ “هدیه ی مگی” اثرِ O. Henry (داستان سرای آمریکایی)، شوهرِ تهیدستِ جوانی، گرانبهاترین دارایی خود را که یک ساعتِ طلا بود، گرو می گذارد تا برای همسرش شانه ای بعنوان هدیه کریسمس بخرد و همسرش نیز گرانبهاترین دارایی اش را که موهای بلندِ قهوه ایش بود، می فروشد تا یک بندِ ساعت برای شوهرش بخرد، ما با یک طنزِ موقعیت روبرو می شویم. یا وقتی که “شاهْ مایدِس” به بزرگترین آرزوی خود می رسد و دست به هر چیز که می زند، طلا می شود و تازه  می فهمد که دیگر حتی نمی تواند غذا بخورد چون غذایش هم طلا می شود، طنزی دیگر از این نوع، رخ داده است. نیز، وقتی که آن ملوان درحالیکه دُور تا دورش را آب فرا گرفته، حتی قطره ای آب هم برای نوشیدن ندارد، ما با طنزِ موقعیت روبرو هستیم.

 

۳)  Dramatic Irony، طنزِ نمایشی :

در این گونه از طنز، اختلاف میان آنچه که مخاطب می داند و آنچه شخصیت داستانی یا شعری می گوید یا انجام می دهد، موجب ایجاد Irony می شود. ممکن است “گفته شخصیت داستان”، به خودی خود، منطقی باشد اما آفریننده اثر، این گفته را، به عمد، در جایی بکار می برد که نادرست است. طنز نمایشی، معمولا، اثر خنده آور کمتری نسبت به طنزهای لفظی و موقعیتی دارد. برای نمونه به بیت های ۷،۸ و ۲۴ در شعر “لوله پاک کن ها” اثر ویلیام بلیک توجه کنید.

 

 منبع      


معرفی آرایه های    Simile، (تشبیه)/ Metaphor، (استعاره)/ ‍Personification، انسان انگاری/  Apostrophe، خطاب / Synecdoche، بخش گویی/ Metonymy، دگرنامی / Oxymoron، تضاد، پادآمیزه / Paradox، متناقض نما، پارادُکس/  Hyperbole یا  Overstatement، اغراق/ Understatement، کم انگاری، فرونگری / Irony، طنز / Rhetorical Question، پرسش بدیهی /Rhyme، قافیه. /  Alliteration، تجانس آوایی./ Assonance، همگونی واکه ای. /   در ادامه ی مطلب

 

 

ادامه نوشته

ترجمه ی Family Tree  (شجره نامه) / ترجمه ی پیشرفته ی 1 / صفحه ی 41

 

Family Tree

شجره نامه

 

سیمپل گفت: هر کی با یه نگاه می توونه بفهمه یه رگم سرخ پوستیه.

گفتم: منی که همیشه باهاتم تا الآن نمی دونستم.

گفت: اصلیتم سرخ پوستیه، اما زیاد تابلوش نمی کنم... مادربزرگای پسرعموی دایی ام اینا چروکی بودند... اگه یکی پا روی دمم بذاره، رگ سرخ پوستی ام به جوش میاد و لو میرم... مثل سرخ پوستا خیلی زود جوش میارم فقط کافیه یکی سربه سرم بذاره... واقعیت اینه که اگه عصبانی بشم، میشم بدترین کاکا سیاهی که تا حالا خدا آفریده... سرخ پوستم دیگه!

جوونی هام بیسبال بازی می کردم ، جکی ای بودم اوون زمانها واسه خودم. اگه داور خطامو میگرفت و مانع بازیم می شد، میزد به سرم وکار دستش می دادم. بعدش هم مجبور می شدم بازی رو نصفه بذارم و برم... سرخ پوستیه دیگه، چیکارش کنم!

الآن هم این زنها اند که دارن کفر منو در میارن... مخصوصا این صاحب خونه هاشون.. راستش زن جماعت باید حد و حدود خودش رو بدونه. این روزا دیگه پاهاشون رو از گلیمشون درازتر کردن، میخوان همه کاره ی مردها باشن.


این ترجمه، ترجمه ای کاملا دانشجویی ( )  است و صرفا جهت راهنمایی ارائه شده...

برای مشاهده ی ترجمه ی یکی دیگران از دانشجویان زبان و ادبیات انگلیسی به ادامه ی مطلب مراجعه کنید.

 

ادامه نوشته

تاریخ امتحانات میان ترم  / کاربرد اصطلاحات/ فنون و صناعات ادبی / داستان کوتاه

 

توجه !

امتحان میان ترم درس کاربرد اصطلاحات استاد قربانی در روز ۲شنبه ۱/۹/۸۹ برگزار خواهد شد.

امتحان میان ترم درس فنون و صناعات ادبی استاد فرحانی در روز ۲شنبه ۸/۹/۸۹ برگزار خواهد شد.

امتحان میان ترم درس داستان کوتاه استاد باورصاد در روز شنبه ۲۰ /۹ /۸۹ برگزار خواهد شد.

 

  


 

سلام دوستان 

خسته نباشید... خدا قوت ... از این همه درس خووندنا   ............!!!

  از این همه تلاش و تحقیق  ..................!!!

از کلاسها و درس گوش کردنا....................!!!

 

تاریخ ۳ امتحان میان ترم مشخص شده ...

 

حالا  دیگه وقتشه که  کتابهای جان را از کیف محترم در بیارید......!!!

 

برنامه ریزی کنید و درس بخوونید     تا مجبور به   نشید!

 

موفق باشید.

 

ترجمه و آنالیز داستان  Hills Like White Elephants  /  تپه هايي چون فيل هاي سفيد    

 

Ernest Hemingway

 

 

ارنِست میلر هِمینگویْ از نویسندگان برجسته آمریکایی و برنده جایزه نوبل ادبیات می‌باشد.از مهم‌ترین رمان‌های او کتاب پیرمرد و دریا است. سبک ویژه او در نوشتن او را نویسنده‌ای بی‌همتا و بسیار تأثیرگذار کرده بود. در سال ۱۹۲۵ نخستین رشته داستان‌های کوتاهش، در زمانهٔ ما، منتشر شد که به خوبی گویای سبک خاص او بود. خاطراتش از آن دوران که پس از مرگ او در سال ۱۹۶۴ با عنوان عید متغیر انتشار یافت، برداشتی شخصی و بی‌نظیر از نویسندگان، هنرمندان، فرهنگ و شیوه زندگی در پاریس دههٔ ۱۹۲۰ می‌باشد. او در ژوئیه سال 1963 میلادی حین پاک کردن تفنگ شکاری اش کشته شد یا به قولی خودکشی کرد.
 
 
 
 
 
 
 
 
 
نه سايه‌اي بود و نه درختي؛ و ايستگاه، ميان دو رديف خط‌آهن، زير آفتاب قرار داشت. در يك سوي ايستگاه سايه گرم ساختمان افتاده بود و از در باز نوشگاه پرده‌اي از مهره‌هاي خيزران به نخ كشيده آويخته بود تا جلو ورود پشه‌ها را بگيرد. مرد آمريكايي و دختر همراهش پشت ميزي، بيرون ساختمان، در سايه نشسته بودند. هوا بسيار داغ بود و چهل دقيقه ديگر قطار سريع‌السير از مقصد بارسلون مي‌رسيد. در اين محل تلاقي دو خط، دو دقيقه‌اي توقف مي‌كرد و به سوي مادريد راه مي‌افتاد.
 
 

ترجمه  کامل داستان Hills Like White Elephants به همراه آنالیز و لینک  مقالات مرتبط در ادامه ی مطلب

 

ادامه نوشته

واژه‌های دارای ریشه فرانسوی که در زبان فارسی معمول شده‌اند

 

واژه‌های دارای ریشه فرانسوی که در زبان فارسی معمول شده‌اند و بصورت وامواژه هایی درآمده‌اند، به فراوان یافت می‌شوند. دلیل آن شاید به دوران قاجار برگردد که عمده‌ی روابط ایران و غرب، با فرانسویان بوده‌است. برخی از این کلمات و معادل فرانسوی آن در زیر فهرست شده‌اند:

الف

·  ادکلن(eau de cologne)

·  اپل (épaule) به معنی شانه

·  اپیدمی (épidémie)

·  اتیکت (étiquette)

·  اشانتیون (échantillon) به معنی نمونه

·  اشل (échelle) به معنی نردبان

·  اکران (écran)

·  اکیپ (équipe)

·  املت (omelette)

·  اُوٍرت (ouvert) به معنی باز (open).

·  اورژانس (urgence)

·  اوریون (oreillons) بیماری اوریون یا گوشک که از oreille که به معنی گوش است آمده است.

·  ایده (idée)

·  آباژور (abat-jour)

·  آبسه (abcès) به معنی چرک و ورم چرکی

·  آژان (agent)

·  آژانس (agence)

·  آسانسور (ascenseur)

·  آلرژی (allergie)

·  آمپول (ampoule)

·  آناناس (ananas)

·  آنکادر کردن (encadrer)

·  آوانتاژ (avantage) به معنی فایده و منفعت است.

·  آوانس (avance)

 

 بقیه در ادامه ی مطلب

 

ادامه نوشته

the chiken or the egg

 

No Bodey knows which came first...

 ???the chiken or the egg

 ?do you know

معنی اصطلاح Jump down someone's throat

 

Jump down someone's throat

معني: یقه کسی را گرفتن، با عصبانيت با کسي برخورد کردن

 

You don't have to jump down my throat! I told you that I'd make it home around 11:50. I don't intend to be late!

مجبور نيـستي اينقـدر با عصبانيت با من برخـورد کني! بهت گفتـم که حـول و حـوش سـاعت 11:50 برمي‌گردم خونه. من قصد ندارم دير بيام!

 

 

All of you are the same/ شما مردها همه مثل همید!

 
 
All of you are the same
 
 
Mr and Mrs Yates had one daughter. Her name was Carol, and she was nineteen years old. Carol lived with her parents and worked in an office. She had same friends, but she did not like any of the boys very much

Then she met a very nice young man. His name was George Watts, and he worked in a bank near her office. They went out together quite a lot, and he came to Carol’s parents’ house twice, and then last week Carol went to her father and said, ‘I’m going to Marry George Watts, Daddy. He was here yesterday.’

‘Oh, yes,’ her father said. ‘He’s a nice boy-but has he got any money?’

‘Oh, men! All of you are the same,’ the daughter answered angrily. ‘I met George an the first of June and on the second he said to me, “Has your father got any money?”.

 

 

ادامه نوشته

ترجمه ی متن شماره 34/ صفحه ی 78 کتاب Translation from English  

 

  ترجمه ی متن شماره 34 / صفحه ی 78 کتاب Translation from English  

 

  مدتی تنها در آسمانهای شگفت انگیز در پرواز بودم ، به قدری خوشحال بودم که نه بوده ام و نه خواهم بود و نه در این زندگی گمان میکردم.  بی اختیار در آن بستر سفید به دنبال شکافی بودم ولی چیزی نمی دیدم. یک دست ، پیوسته و نامحدود بود. خواستم دوباره به طرف غرب دور بزنم که از دور ابری شناور روی این بسته دیدم. کوچک اما بزرگتر از کف دست انسان بود. اما وقتی به آن نگاه کردم به نظرم داشت رشد می کرد ، متورم شد ، جوانه زد و پخش شد ، متوجه شدم درحال تماشای درست همان تولد ابر کومولوس (باران زا) هستم.ابرهایی که چون قلعه ها و برجها و کلیسای عرش به آسمان عظمت شکوه می دهند.آن لحظه ، در آن مکان ، وسط دشت آبی ،چه قانونی بر زایش آن حاکم بود؟ فقط خدایی میدانست که خالق آن بود. کماکان ابر بود ، از هیچ ، منظره ی زیبایی درست کرده بود. پیوند آب و روشنایی بود که خورشید هم به آن کمک می کرد و آسمان آنها را تغذیه می کرد.

 با اشتیاق به سمتش رفتم. به سرعت رشد میکرد ، چیزی نگذشت پهناور و بلند و عظیم.لبه هایش تیز ، به ظاهر یک دست شد. هر چند پیوسته متورم می شد و تغییر می کرد.  با نور زنده بود. اشعه سفید براق رنگ عوض کرد و دوباره طلایی شد. لبه هایش چون گلبرگ های گل سرخ قرمز رنگ بود ، کم کم سایه دار شد و به رنگ آبی متمایل شد و رنگ ارغوانی پدیدار شد. مروارید شرقی در پوسته ی صدفی آسمان!  تمام وقت میدانستم اگر به آن نزدیک شوم هاله نور محو خواهد شد. یک دستی و زیبایی آن از بین میرود و لبه هایش پهن و تیز می شود و مه چه تیره رنگی خواهد شد که نظیر آن را در مور انگلستان می توانید ببینید.

 

  ترجمه ی متن شماره 34 / صفحه ی 78 کتاب Translation from English  


این ترجمه، ترجمه ای کاملا دانشجویی ( )  است و صرفا جهت راهنمایی ارائه شده...

 

آنالیز و ترجمه ی داستان  Gooseberries  اثر آنتوان چخوف

 

Analysis of Chekhov's "Gooseberries"

آنالیز و ترجمه ی داستان انگور فرنگی اثر آنتوان چخوف

 

سلام دوستان

امروز برایتان چند لینک مفید در مورد داستان کوتاه Gooseberries گذاشتم...

موفق باشید.

 

Analysis of Chekhov's "Gooseberries"  /  مشاهده سایت

Analysis of Gooseberries by Anton Chekhov /  مشاهده سایت

  دانلود آنالیز داستان Gooseberries/ با فرمت ورد    /  دانلود مستقیم

  دانلود کتاب انگور فرنگی اثر آنتوان چخوف (فارسی/ با فرمت ورد)   /  دانلود مستقیم

   دانلود کتاب انگور فرنگی اثر آنتوان چخوف (فارسی/ با فرمت پی دی اف)   /  وبلاگ

 

دانلود کتاب رمان خارجی - کتاب الکترونیکی مجموعه داستان های کوتاه آنتوان چخوف   /  وبلاگ

 


متن آنالیز و مقاله را می توانید در ادامه ی مطلب ببینید

 

 

ادامه نوشته

معرفی یک داستان به نام به The Blue Girl / همراه لینک دانلود متن انگلیسی داستان

 

    The Blue Girl   دانلود متن داستان  


The Blue Girl

Written by Lanny Gilbert and Craig Dominey

Ghost story from North Georgia about a mysterious blue girl haunting an old covered bridge, and a rumored gold site. You’d think people would have better sense than to hunt for gold where ghosts are lurking about. Well then we wouldn’t have a good story, now would we?

    

     The Blue Girl   دانلود متن داستان  


برای مشاهده متن انگلیسی داستان به ادامه ی مطلب رجوع شود

 

ادامه نوشته

دانلود ترجمه ی داستان  The third level

 

The third level/ طبقه سوّم

- رؤساي راه آهن مركزی نيويورك و نيويورك يعني نيوهون و هارتفورد[1]. بالاي يك مشت جدول زماني حرکت قطار قسم مي خوردند كه تنها دو طبقه وجود دارد . امّا من مي گويم سه تا است ،‌ چون من در طبقه سوّم ايستگاه بزرگ مركزي بودم . بله ،‌راه حل هاي مشخصي را امتحان كردم، مثلاً با يكي از دوستان روانشناسم صحبت كردم. در مورد طبقه سوّم ايستگاه مركز به او گفتم و او گفت كه اين اتفاق يك رؤيا در بيداري و براي ارضاء خواسته ام بوده . او گفت كه من خوشبخت نيستم . اين حرف همسرم را خيلي عصباني كرد . امّا دوستم گفت منظورش اين است كه دنياي مدرن ،‌پر از ناامني، ترس ، جنگ ،‌ نگراني و تمام اين چيزهاست و اينكه من فقط مي خوام فرار كنم . خوب كسي نمي خواد؟ مي دانم هر كسي دوست دارد فرار كند ، امّا آنها توضيح طبقه سوّمي در ايستگاه بزرگ مركزي مركزي پدرت نشوند...

دانلود ترجمه ی داستان طبقه ی سوم / (The third level)

 

ترجمه ی کامل در ادامه ی مطلب

 

ادامه نوشته

To His Coy Mistress / Andrew Marvell

 

To His Coy Mistress


Had we but world enough, and time,
This coyness, lady, were no crime.
We would sit down and think which way
To walk, and pass our long love's day;
Thou by the Indian Ganges' side
Shouldst rubies find; I by the tide
Of Humber would complain. I would
Love you ten years before the Flood;
And you should, if you please, refuse
Till the conversion of the Jews.
My vegetable love should grow
Vaster than empires, and more slow.
An hundred years should go to praise
Thine eyes, and on thy forehead gaze;
Two hundred to adore each breast,
But thirty thousand to the rest;
An age at least to every part,
And the last age should show your heart.
For, lady, you deserve this state,
Nor would I love at lower rate.

        But at my back I always hear
Time's winged chariot hurrying near;
And yonder all before us lie
Deserts of vast eternity.
Thy beauty shall no more be found,
Nor, in thy marble vault, shall sound
My echoing song; then worms shall try
That long preserv'd virginity,
And your quaint honour turn to dust,
And into ashes all my lust.
The grave's a fine and private place,
But none I think do there embrace.

        Now therefore, while the youthful hue
Sits on thy skin like morning dew,
And while thy willing soul transpires
At every pore with instant fires,
Now let us sport us while we may;
And now, like am'rous birds of prey,
Rather at once our time devour,
Than languish in his slow-chapp'd power.
Let us roll all our strength, and all
Our sweetness, up into one ball;
And tear our pleasures with rough strife
Thorough the iron gates of life.
Thus, though we cannot make our sun
Stand still, yet we will make him run.



ادامه نوشته

ترجمه ی شعر Ode To Autumn از John Keats

 

 

جان کیتس

John Keats

1795-1821

جان كيتس (1821-1795) يكي از مشهورترين و مبتكرترين شعراي تاريخ ادبيات انگلستان است . اولين شعري كه از وي ثبت شده در تاريخ 1814سروده شده است . و عنوان آن تقليد ي از اسپنسر بوده است . در سال 1817 نخستين و در سال 1818 دومين و در سال 1820 سومين و آخرين جلد مجموعه اشعار وي منتشر شده است . كيتس با داشتن قدرت عظيم تخيل و نبوغ در نوشتن ‘ مي توانست دنياي زيباي طبيعت پيرامون خود را به صورت بسيار مطبوع در اشعار خويش به تصوير درآورد . او همچنين مي توانست شعر را با نقاشي و مجسمه سازي ارتباط دهد . يكي از مهم ترين غزلهايش با عنوان غزل پاييزي ‘ درحالي كه در سحرگاه يك روز يكشنبه در وينچستر انگلستان به گردش مي پرداخت و زيباييهاي آن روز پاييزي را درحومه شهر تحسين مي كرد‘ به وي الهام شده است .


 

Ode To Autumn

Season of mists and mellow fruitfulness,
Close bosom-friend of the maturing sun;
Conspiring with him how to load and bless
With fruit the vines that round the thatch-eaves run;
To bend with apples the mossed cottage-trees,
And fill all fruit with ripeness to the core;
To swell the gourd, and plump the hazel shells
With a sweet kernel; to set budding more,
And still more, later flowers for the bees,
Until they think warm days will never cease,
For Summer has o'er-brimmed their clammy cell.

Who hath not seen thee oft amid thy store?
Sometimes whoever seeks abroad may find
Thee sitting careless on a granary floor,
Thy hair soft-lifted by the winnowing wind;
Or on a half-reaped furrow sound asleep,
Drowsed with the fume of poppies, while thy hook
Spares the next swath and all its twined flowers;
And sometimes like a gleaner thou dost keep
Steady thy laden head across a brook;
Or by a cider-press, with patient look,
Thou watchest the last oozings, hours by hours.

Where are the songs of Spring? Ay, where are they?
Think not of them, thou hast thy music too,---
While barred clouds bloom the soft-dying day,
And touch the stubble-plains with rosy hue;
Then in a wailful choir, the small gnats mourn
Among the river sallows, borne aloft
Or sinking as the light wind lives or dies;
And full-grown lambs loud bleat from hilly bourn;
Hedge-crickets sing; and now with treble soft
The redbreast whistles from a garden-croft,
And gathering swallows twitter in the skies.

ترجمه ی شعر در ادامه ی مطلب

  

ادامه نوشته

تغییرات در سرفصل دروس رشته ی ادبیات

 

سلام دوستان

با تغییراتی که در سر فصل دروس ارائه شده ورودی های ۸۸ رشته ی ادبیات اعمال شده لذا به اطلاع دوستان عزیز  می رساند که دروس پاس نشده ی ترم های قبل خود را هر چه زودتر اخذ نمایند تا ترم های دیگر با مشکل ارائه نشدن آنها  یا با مشکل اخذ مواجه نشوند.

 

برای اطلاع دقیق تر از این تغییرات به گروه مراجعه نمایید

معنی اصطلاح Get in someone's hair

 

Get in someone's hair

معني: کسي را اذيت کردن

اصطلاحات انگليسي

 

- I know that the children get in your hair, but you should try not to let it upset you so much.

- Listen, Jim. I can't help it. The children bother me and make me very angry.

 

- من مي‌دونم که بچه‌ها اذيتت مي‌کنند، اما بايد سعي کني نذاري اين موضوع تو رو خيلي ناراحت کنه.

- ببين جيم. من نمي‌تونم کاريـش کنم. بچه‌هـا منو اذيـت مي‌کنند و منو خيلي عصباني مي‌کنند.

 

ترتيب قرار گرفتن صفات پيش از اسم در زبان انگليسي

ترتيب قرار گرفتن صفات پيش از اسم در زبان انگليسي طبق الگوي زير مي باشد.

اسم + جنس (نوع) + مليّت + رنگ + اندازه + عدد

 

I have two big colorful Persian wooden carpets.

 

................................................................................... 

  نكته 1:

صفات اشاره this – that – these – those  و حرف تعريف the و نيز صفات ملكي my – your , …

الف) بر ديگر صفات مقدم هستند.

ب) با يكديگر بكار نميروند.

- The three good student

- This sweet red roses

- My poor old dog

در جملات بالا كلمات the – this – my  قبل از صفات ديگر بكار رفته اند.

................................................................................... 

 نكته 2:

سه واژه all ، both و half  مقدم بر صفات ملكي و حرف تعريف the استفاده ميشوند.

- all the boys 

- both my eyes

- all her books

...................................................................................

 نكته 3:

 واژه half مقدم بر a و an مي باشد.

- half a minute 

- half an hour

 

ویلیام بلیک / William Blake

ویلیام بلیک
(William Blake)




ويليام بليك شاعر، عارف و نقاش بزرگ انگلستان در قرن هجدهم است كه او را از بزرگ ترين شاعران در انگلستان و هم رديف با شكسپير مي دانند. بليك را فردي انسان دوست، صلح طلب و آزادي خواه مي دانستند چرا كه او انديشه هايش را بي پروا در آثارش بيان مي كرد. عرفان او به طرزي بي بديل با عرفان اسلامي و به خصوص با انديشه هاي مولانا شباهت و همساني دارد. انديشه هاي عرفاني بليك كه در تضاد با كليسا و دربار بود، از او در محافل رسمي چهره اي منفور ساخته بود، تا جايي كه وي را مجنون و ديوانه خطاب مي كردند. بليك نقاشي چيره دست نيز بود و از نقاشي هايش به عنوان مكمل و همراه اشعارش استفاده مي كرد. از زيباترين و بهترين شعرهاي او مي توان به «راهب» و «گل آفتابگردان» اشاره كرد.

يك زندگي نامه مختصر

بليك در 28نوامبر 1757 در لندن چشم به جهان گشود. او سومين پسر يك جوراب فروش لندني بود. بدون داشتن معلم و به تنهايي به مطالعه پرداخت و كتاب مقدس، نوشته هاي جان ميلتون، متون كلاسيك يونان، متون لاتين، اشعار شكسپير و بن جانسون را خواند.
بليك در سال 1771 شاگرد يك حكاك شد. در سال 1779 به عنوان حكاك براي يك كتاب فروش محلي كار مي كرد. در سال 1784 به تدريج و با كمك يكي از دوستانش توانست يك حكاكي را به طور مستقل براي خود به راه اندازد. او به عنوان حكاك و شاعر به كار خود ادامه داد. بليك تمام عمر خود را به غير از سه سال، در لندن سپري كرد. از زماني كه چهار سال بيشتر نداشت، تصاويري ذهني مي ديد. كارهايش تركيبي بود از تصاوير ذهني اش، ظلم و ستم، مرگ، باورها و روياها.
بليك در دوازدهم آگوست 1827 چشم از جهان فرو بست. او را در گوري بي نام و نشان در قبرستان عمومي منطقه «بان هيل» به خاك سپردند. پس از مرگ بليك «وردزورث» ]words worth[ در وصف او چنين مي نويسد: هيچ شكي وجود نداشت كه اين مرد بيچاره مجنون بود، اما در جنون اين مرد چيزي بود كه بيشتر از سلامت رواني «لرد بايرون» و «والتر اسكات» براي من جذاب بود.

كتاب هاي شاعر

ويليام بليك بي شك يكي از برجسته ترين شاعران قرن 18 در انگلستان است. فردي هنرمند، عارف و شاعري كه همگان او را نخستين شاعر بزرگ شعرهاي عاشقانه انگلستان مي دانند. بليك در حوزه نقاشي نيز فعاليت مي كرد. او حتي به مدت 6سال در آكادمي سلطنتي به فراگيري نقاشي پرداخت.
همزمان با انقلاب فرانسه در سال 1789، نخستين شاهكارهاي بليك- «كتاب تل» و «ترانه هاي بي گناهي»- منتشر شدند. از ديگر آثار او مي توان به موارد زير اشاره كرد: «پيوند بهشت و دوزخ» در سال 93-1790، «انقلاب فرانسه» در سال 1791، «آمريكا: يك پيش گويي» در سال 1793، «تصورات دختران آلبيون» در سال 1793، «ترانه هاي تجربه» در سال 94-1793، «اروپا: يك پيش گويي» در سال 1794، «كتاب يوريزن» در سال 1794، «كتاب لوس» در سال 1795، «چهار زوآ» در سال 1804- 1795، «ميلتون» در سال 09-1804، و «بيت المقدس» در سال 20-.1804

تلفيق شعر و نقاشي

ويليام بليك به خاطر موضع تندي كه در برابر كليسا و دربار گرفته بود، در حدود صدسال از نظرها پنهان بود و پس از آن به جهان معرفي شد و بحث هاي فراواني در غرب و شرق درمورد اشعار و نقاشي هاي او صورت گرفت. تخيل و صحبت از آن محوري ترين مفاهيم شعر بليك هستند. او تخيل را قدرتي خلاق مي خواند كه انسان براي ساختن يا تغيير دادن پيرامون خود از آن استفاده مي كند: «شاهراه هاي زندگي من، ايده هاي من از تخيل هستند.»
بليك در يكي از نقاشي هاي خود كه به گونه اي مكمل و همراه اشعارش بودند، شخصيتي اسطوره اي را به تصوير مي كشد كه با هيبتي سالخورده و قوي هيكل، اما با دست و پايي به زنجير كشيده شده در گوشه اي كز كرده است. اين اسطوره به گفته منتقدان در واقع نماد شخصي است كه به دنيا زنجير شده و ازنظر جسمي و عقلي رشد مي كند. اما رشد عقلي او ازنظر عقل الهي و ماورايي نيست بليك اين شرح را در زير نقاشي خود حك كرده است.
بليك در طول زندگي خود همواره با فقر و قناعت روزگار مي گذراند و هميشه اهداف بزرگ تري نسبت به يك زندگي روزمره در سر مي پروراند. انسان دوستي، صلح جويي و آزادي خواهي از جمله انديشه هايي بودند كه او درپي آنها بود. در حقيقت مي توان ويليام بليك را عارفي جامعه گرا دانست. ردپاي اين انديشه ها در اكثر شعرهاي بليك به راحتي و به وضوح قابل مشاهده است. او با بياني رمانتيك اين انديشه هاي عرفاني و دوستانه را بازگو مي كرد.
دور شدن از ملكوت، مادي گرايي و علم پرستي، وحدت وجود و توجه به جهان دروني انسان و تخيل را مي توان از جمله انديشه هاي محوري و دغدغه هاي فكري اين شاعر و هنرمند انگليسي دانست. اين مفاهيم در قالبي شبيه آنچه كه ما سبك عراقي مي دانيم شكل گرفته و همساني عجيبي با عرفان اسلامي و بخصوص انديشه هاي مولوي در مثنوي معنوي و غزليات شمس دارد.بليك سرانجام در سن 70 سالگي پس از انتشار تقريباً 13كتاب شعر از دنيا رفت. او تا پايان عمر همچنان بي پروا بر انديشه هاي خود تأكيد مي كرد.


 

چند جمله از ويليام بليك:

- «انسان خود را محصور كرده تا دنيا را از طريق شكاف هاي غار خود ببيند.»

- «هيچ پرنده اي آنچنان اوج نخواهد گرفت، اگر تنها با بال هاي خود پرواز كند.»



برگرفته از: روزنامه كيهان، شماره 18755 به تاريخ 15/12/85

 

ادامه نوشته

DIVINE IMAGE  شعری از  ویلیام بلیک شاعر و نویسنده انگلیسی

 

 

 DIVINE IMAGE

 

                       To Mercy, Pity, Peace, and Love

                       All pray in their distress;

                       And to these virtues of delight

                       Return their thankfulness.

                       For Mercy, Pity, Peace, and Love

                       Is God, our father dear,

                       And Mercy, Pity, Peace, and Love

                       Is Man, his child and care.

                       For Mercy has a human heart,

                       Pity a human face,

                       And Love, the human form divine,

                       And Peace, the human dress.

                       Then every man, of every clime

                       That prays in his distress,

                       Prays to the human form divine,

                       Love, Mercy, Pity, Peace. -

                       And all must love the human form,

                       In heathen, turk, or jew;

                       Where Mercy, Love & Pity dwell

                       There God is dwelling too.


سلام دوستان شعر بالا همان شعری است که برای درس ترجمه متون ساده باید ترجمه شود

چگونه انگلیسی بنویسیم؟ (2)

 
رعایت چند نکته در نگارش به زبان انگلیسی می تواند بر جذابیت متن ما بیفزاید. که به طور خلاصه در اینجا توضیح داده شده است:

1-  استفاده از کلمات ربطی . مصطلح ترین این نوع کلمات را که بایستی به قول معروف در جلوی یشخوان ذهنمان قرار داشته باشد میتوان به شکل زیر دسته بندی کرد:

برای طرح یک عقیده یا نظر:and, also, another, equally important, finally, furthermore, in addition, last, likewise, moreover, most important, next, second. third

برای مثال زدن: as a case in point, consider, .., for example, for instance, as an illustration

برای مقایسه کردن: and yet, but, however, instead, nevertheless, on the contrary, on the other hand, still

برای وارد شدن به نتیجه گیری: as a result, clearly, hence, in conclusion, no wonder, obviously, then, therefore, thus

۲ - Suspense نویسنده در نگارش مقاله یا مطلب خود به شکلی بنویسد که خواننده مطلب در ذهنش سوال ایجاد شود یا اینکه کنجکاو شود بقیه مطلب را پی ببرد.

۳- Special Details پرداختن به جزئیات. این کار، حس واقعی بودن را القاء میکند. مثلاً اگر بنویسیم "an old car " تنها به یک تصویر مبهم بسنده کرده ایم اما اگر بگوییم " a dusty yellow Pontiac, with rust eating away at the edges" خواننده میتواند آن را در ذهن خود ترسیم کند.

۴- Direct Quotation استفاده از نقل قول مستقیم. در صورت استفاده از نقل قول مستقیم و یا یک دیالوگ، خواننده میتواند خود را در صحنه خبر، یا داستان حس کند و بر حس واقعی بودن آن بیفزاید.

 

 

چگونه انگلیسی بنویسیم؟ (1)

 

  کلید تبحر و مهارت یابی در نگارش به زبان انگلیسی، نوشتن مقاله یا انشای ۵ پاراگرافی است. اگر شما هم در نگارش با مشکل روبرو هستید از این روش استفاده کنید و سعی کنید موضوعات ساده ای را انتخاب کنید و در الگوی زیر قرار دهید. پس از چند بار نوشتن به این روش که البته بایستی با پشتکار و ممارست شما همراه باشد، غول نوشتن به زبان انگلیسی شکسته خواهد شد. ضمناً  کتابهای زیر به عنوان منابع مطالب زیر معرفی میشود:

1-The Practical Writer With Readings  2- The English You Need to Know

     همانطور که گفته شد، برای نوشتن مطلب یا موضوع مورد نظر خود، بایستی مطلب خود را در ۵ پاراگراف بنویسیم. این پنج پاراگراف را به این شکل تفکیک و تعریف می کنیم:

    پاراگراف اول یا مقدمه، که شامل Motivator (همانطور که از اسمش پیداست، هدفش صرفاً ایجاد انگیزش در مخاطب برای مطالعه مطلب است)، Thesis Statement (جمله اصلی که حاوی نظر، عقیده و منظور کل مطلب نویسنده میشود) و ‌Blueprint (خلاصه ای از نکات اصلی است که می خواهیم در مقاله خود به آن بپردازیم. با توجه به اینکه مقاله یا انشای 5 پاراگرافی، 3 پاراگراف اصلی دارد باید سه Blueprint برای 3 پاراگراف داشته باشیم).

    پاراگرافهای دوم، سوم و چهارم یا پاراگرافهای اصلی که شامل یک جمله اصلی یا همان Blueprint و یک تا 3 جمله در رابطه با جمله اول پاراگراف ما میباشد که به Support معروف است.

    پاراگراف پنجم یا نتیجه گیری، که شامل Reworded Topic Sentence (تکرار جمله اصلی یا فرضیه نویسنده)، clincher (قطع کننده یا خاتمه دهنده به مطلب، جمله ای که برای خواننده شکی باقی نمیگذارد که مطلب به پایان رسیده است.

   مطلب زیر در مورد "شوخ طبعی کودکان"بر اساس الگوی مقاله ۵ پاراگرافی تهیه شده است  کاربرد موضوعاتی که در مورد آن توضیح داده شده را میتوانید در اینجا ببینید:

Motivator: Do you realize that newly born children are not even aware that parts of their bodies belong to them? I learned this fascinating fact in my psychology course from a book that says a baby "lies on his back,kiking his heels and watching the little fists flying past his face. But only very slowly does he come to know that they are attached to him and he can control them. Children have a lot of learning to do before they can see the world - and themselves - through grown-p eyes. Thesis Statement: As children pass through this remarkable process of growing up, they often do some humorous things, Blueprint: especially in learning to speak, in discovering that all objects do not have human characteristics, and in trying to imitate others around them.

Topic Sentence: Not surprisingly, one area in which children are often humorous is in  learning to speak. Specific Support: I remember one time I was talking to a friend on the phone while my little sister, Betsy, seemed to be playing inattentively in the floor nearby. After I hung up, Betsy asked me, "Why is the teacher going to give Janet an old tomato?" At first I couldn't figure out what she was talking about. When I asked her what she meant, she said, "You said if Janet doesn't hand in her homework, the teacher is going to give her an old tomato." Finally I caught on. The word I had used was ultimatum !

Topic Sentence: Children can also be funny in the way they "humanize" the objects aroud them. Specific Support:  According to my psychology book, "Up to four or five years old, the child believes anything may be endowed with purpose and conscious activity. A ball may refuse to be thrown straight, or a 'naughty' chair may be responsible for bumping him." I can remember a time , when Betsy stood at the top of the stairs and yelled to her shoes at the bottom, "Shoes! Get up here!"

Topic Sentence: Another way in which children are sometimes funny is in their attempts to imitate what they see around them. All children look pretty silly when they dress up like their mothers and fathers and play "house". Specific Support:  My psychology book tells of more interesting example, though. The famous psychologist Jean Piaget wrote of the time his 16 month-old daughter quietly watched a visiting little boy throw a tantrum in trying to get out of his playpen. Piaget's daughter thought it would be fun to try the same thing: "The next day, she herself screamed in her play-pen and tried to move it, stamping her foot lightly several times in succession. The imitation of the whole scene was most striking".

Reworded Thesis Little children are funny creatures to watch, aren't they? But as we laugh, Clincher: We have to admire, too, because the humorous mistakes are but temporary side trips that children take on the amazingly complicated journey to maturity – a long way from the beginning, where they lay in wonder, silently watching the strange, fingered spacecraft passing, back and forth, before their infant eyes.

    تفکیک جملات اصلی در چارچوب الگوی مورد بحث نیز به شکل زیر نشان داده شده است:

Introduction

Motivator  Children have many things to learn and adjust to as they grow up – including the awareness of the parts of their bodies.

Thesis Children often do humorous things.

Blueprint They're often do humorous in learning to speak, in discovering that all objects do not have human characteristics, and in attempting to imitate others.

 

First Central Paragraph

Topic Sentence Children are often humorous in learning to speak.

Specefic Support  Betsy mistook ultimatum for old tomato.

 

Second Central Paragraph

Topic Sentence Children "humanize" the objects around them.

Specefic Support  Book says children blame balls and chairs as though the things were conscious.

Specefic Support  I thought the sun was out to get me.

Specefic Support  Betsy ordered her shoed to climb the stairs.

 

Third Central Paraghraph

Topic Sentence Children attempt to imitate what they see.

Specefic Support  They dress like their parents.

Specefic Support  Piaget's daughter imitated a tantrum a visiting child threw.

 

Conclusion

Reworded Thesis Children are funny creatures to watch.

Clincher Reminder of the motivator that children have a lot of learning and adjusting to do.

 

 

 

ترجمه داستان ذرت‌کاري / The Corn Planting

 

ترجمه ی داستان  The Corn Planting

مزرعه‌داراني که براي فروش محصولاتشان به شهرمان مي‌آيند، بخشي از زندگي شهري را تشکيل مي‌دهند. شنبه‌ها روز شلوغي است. بيشتر وقت‌ها، بچه‌ها به دبيرستان شهر مي‌آيند. هچ هاچينسن هم همينطور. هاچينسن مزرعة کوچکي در حدود ۳ مايلي شهر دارد، ولي همه مي‌دانند که مزرعه‌اش از با سروسامان‌ترين و روبراه‌ترين مزرعه‌هاي آن حوالي است. هچِ پير هيکل ريز و زمختي دارد و مزرعه‌اش در کنار جاده اسکرچ گريول است که مزرعه‌هاي بي‌سروسامان زيادي در اطرافش وجود دارد. ...

...

برای مشاهده ی متن ترجمه ی داستان The Corn Planting به ادامه ی مطلب رجوع شود

 

ادامه نوشته

ترجمه ی Reflections / کتاب ترجمه ی پیشرفته1 / صفحه ی 16

 

تفکرات

آقای هالی و توم در واگنشان نشسته بودند و واگن به راه خود ادامه می داد . لحظه ای هر کدام غرق در تفکرات خودش شد ، اینک تفکرات آن دو مردی که کنار هم نشسته بودند چیز عجیبی است .

هر دو بر یک جا نشسته اند ، چشم و گوش و دست و اندام های هم شکل  دارند ، یک منظره را می بینند،  اما افکار متفاوتی در ذهن می پروراندند . حیرت انگیز است که افراد هم نوع چقدر افکار گوناگونی دارند.

افکار آقای هالی چنین بود که اگر او را همین طور چاق و سرحال نگه دارد می تواند با قیمتی که در ذهنش است او را بفروشد.به این می اندیشید که چگونه برده هایش را گروه بندی کند واینکه چقدر شریف است چون افراد دیگر دست و پای برده هایشان را می بستند اما او تا وقتی که اشتباهی از توم سرنزده دستهایش را باز گذاشته است ، سپس آهی کشید و به ذات قدرنشناس بشر فکر می کرد با خود گفت که نکند توم هم قدرنشناسی کند .و با خود می گفت با اینکه از سیاه پوستان کلک و حقه ها ی زیادی دیده ام اما نمیدانم چرا  باز هم نسبت به آن ها مهربانم.

در عوض توم ، قسمتی از کتاب های قدیمی که قبلا خوانده بود در ذهنش مرتبا مرور می شد، افکارش به این ترتیب بود . ما شهر دائمی که از آن خودمان باشد نداریم اما دلمان می خواهد شهری داشته باشیم که در آن خدایی هم برای خودمان داشته باشیم و دیگر شرمنده نباشیم . این کلمات برگرفته از کتاب قدیمی ای بود که در ذهن افراد بی سوادی چون توم می گذشت و قدرتی در ذهنشان بوجود می آورد . این کلمات روحشان را دگرگون می کرد و هم چون صدای شیپور جرأت و شهامت را در میان سیاهان بیدار می کرد

 


دوستان عزیز توجه داشته باشید این ترجمه یک ترجمه ی کاملا دانشجویی است

 

نویسنده هایی که فقط یک اثر نوشتند و جاودانه شدند-2

با سلام مجدد

مارگارت میچل و رمان جاودانه بر باد رفته: او که از کودکی با قصه های پدر بزرگش درباره ی جنگ های داخلی آمریکا بین جنوبی ها و شمالی ها بزرگ شد... برای نوشتن اولینرمانش از این قصه الهام گرفت. او که خودش جنوبی و از ایالت آتلانتا بود پس از مدتی کار روزنامه نگاری شروع به نوشتن بر باد رفته کرد. مارگارت با این قصه سال ها در ذهنش زندگی کرده بود اما در قالب کتاب او چنان شخصیت هایی را روی ویرانی این جنگ ها خلق کرد که هم تصویری ملموس از مسائل داخلی آمریکا و مبارزه با برده داری برای خوانندگانش از سراسر جهان فراهم کرد و هم داستانی فراموش ناشدنی را خلق کرد...


-رالف الیسون و مرد نامرئی: رالف الیسون آموزگاری سیاهپوست بود. او با خلق این اثر موفقیتی جهانی به دست آورد و موفق شد مساله اختلاف نژادی را بدون آلوده شدن به مسائل سیاسی در اثرش مطرح کند. او که ترومپوت نوازی چیره دست و عکاسی توانا بود در راه هنر تلاش زیادی کرد. رالف در کودکی پدرش را از دست داد و با مادرش بزرگ شد. ناگفته نماند که رالف کارش را با هنر موسیقی و پیکر تراشی شروع نموده و بعد به ادبیات گرایش پیدا کرد.


-هارپلی و کشتن مرغ مقلد: امسال پنجاهمین سال نوشته شدن این کتاب بود و به همین دلیل بسیاری از محافل ادبی جهان در مراسم مختلف از این بانوی منزوی برای نوشتن این کتاب تقدیر کردند. خانم هارپلی برای نوشتن این رمان در سال 1964 میلادی جایزه ی پولیتزر را به دست آورد و تا کنون بیش از 30 میلیون! نسخه از این کتاب به چاپ رسیده است.این رمان که در فهرست 100 کتابی که باید پیش از مردن خواند هم جا دارد ، پس از ساخته شدن فیلمی با اقتباس از آن در سال 1962 به وسیله ی رابرت مولیگان شهرتی فراموش ناشدنی یافت.


-آرونداتی روی-خدای چیزهای کوچک: در میان همه ی نویسندگان تک اثر" سوزانا آرونداتی روی" از نظر زمانی به ما نزدیک تر است. او با همین یک اثر- که تازه یک دهه از نوشتنش می گذرد- به چهره ای جهانی تبدیل شد و در جنبش های ضد جنگ و مبارزه برای انسانیت همیشه جای خودش را دارد. خانم آرونداتی با خلق این اثر توانست جایزه ی معتبر 80 هزار دلاری بوکر را از آن خود کند. این خانم نویسنده 49 ساله که در یکی از روستاهای هند متولد شده تجربیات زندگی در نظام سنتی پدر سالار را فراموش نکرده و آن را در این کتاب با خوانندگانش به اشتراک می گذارد. خانم روی تنها اثر داستانی اش را به مادرش تقدیم کرده


/// دوستای مهربونم....هر چند توضیح در مورد  نویسندگان بزرگ و آثار ماندگارشون خیلی مفصل تر از اینا می تونه باشه  ما به جهت اینکه حوصله ی مبارک شما سر نره به همین شرح مختصر بسنده می کنیم

///از همکار و دوست بسیار عزیزم خانم مهسا جهت درج مطالب مفید و به روز کمال تشکر رو دارم و خدا قوت عرض می کنم خدمتشون

///در پناه خداوند و حضرت صاحب الامر(عج) باشید










 


یک ترانه برای همه ی زندگی-نویسنده هایی که فقط یک اثر نوشتند و جاودانه شدند-1

سلام علیکم و قلبی لدیکم....

عارضم به حضور مبارکتون که: فقط چند نویسنده ی انگشت شمار هستند که در همه ی عمر کوتاه یا بلندشان تنها یک بار دست به قلم برده و داستانی نوشته اند که هنوز نامشان به واسطه ی آن زنده است....انها با داستانشان جاودانه شدند

- امیلی برونته و بلندی های بادگیر: او فقط 30 سال زندگی کرد و شاید اگر بیشتر فرصت داشت می توانست آثار ماندگار دیگری هم خلق کند اما او با همین اثر یک جایگاه فراموش ناشدنی برای خود کسب کرد."بلندی های بادگیر" محبوب ترین رمان عاشقانه و رمانتیک بریتانیاست و بهترین دلیل برای این است که نشان دهد آثار کلاسیک در قرن21 هم محبوب هستند.......


-آنا سول و زیبای سیاه: "آنا سول" در 14 سالگی زیر باران سر خورد و هر دو پایش به شدت آسیب دید و پس از آن معلول شد. اما سعی می کرد در انجام کارها به خود متکی باشد و یکی از سرگرمی های او راندن کالسکه بود...او با اسب ها ارتباط غریبی داشت به همین جهت در تنها اثری که نوشته از زبان یک اسب به رابطه آنها و انسان ها پرداخته...آنا سول این رمان را در 7 سال آخر زندگی اش نوشت و سال 1877 آن را به پایان رساند.....


-بوریس پاسترناک و دکتر ژیواگو: بوریس پاسترناک شاعر مشهور روسی فقط همین یک رمان را نوشت و با وجود این که انتشار آن در کشورش ممکن نشد اما او در 3 سال پایانی عمرش انتشار این کتاب را ابتدا در ایتالیا دید و البته استقبالی را که سال بعد برایش جایزه نوبل ادبیات را همراه آورد. هر چند پاسترناک  از ترس حکومت کمونیستی کشورش که با این اثر مخالف بودند مجبور شد این جایزه را رد کند اما شهرت این داستان عاشقانه و اجتماعی که بر مبنای مسائل تاریخی روسیه خلق شده بود پس از ساخت یک فیلم سینمایی به کارگردانی دیوید لین عالمگیر شد......................

ادامه دارد....


 

چارلز دیکنز / رمان نويس انگليسي ( 1812-1870 )

 

چارلز دیکنز
رمان نويس انگليسي ( 1812-1870 )

ويرايش : مريم فودازي

 

چارلز دیکنز / جهاد دانشگاهی اهواز


«چارلز ديكنز» در هفتم فوریه 1812، در «پورتس موث» انگلستان به دنیا آمد‌. وي دومین فرزند از هشت فرزند «الیزابت دیکنز» و «جان دیکنز» بود‌. سالهای اولیه زندگی‌ ديكنز به صورت داستان بوده است‌. او خود را پسری کوچک و نه چندان تحت مراقبت می‌پنداشت و بيشتر وقت خود را در بیرون از خانه می گذراند. ديكنز به شکلی سیری ناپذیر و با علاقه‌ای خاص، رمانهای «توبیاس اسمولت»‌ و «هنری فیلدینگ» را می‌خواند. خانواده‌ ديكنز تا حدودي ثروتمند بودند و او براي مدتي در مدرسه‌ خصوصی «ویلیام گیلز‌» آموزش دید. اما این دوران رفاه ناگهان به سر آمد؛ زيرا پدرش پول زيادي را صرف امور تفریحی و حفظ موقعیت اجتماعی‌ خود نمود و سرانجام به علت بدهی، در زندان بدهکاران لندن، «‌مارشالسی‌»، زندانی شد.
دیکنز در سن 12 سالگی فکر می­کرد كه به اندازه‌ کافی بزرگ شده است. از اين رو در کارخانه‌ قایق‌سازی مشغول به كار شد. او روزانه ده ساعت كار مي كرد و با شش شلینگی که در هفته دریافت می نمود، مجبور بود کرایه خانه را بپردازد و به خانواده‌اش که به همراه پدر در زندان مارشالسی بودند، کمک کند.
بعد از مدتي، موقعیت مالی خانواده به واسطه‌ پولی که از خانواده‌ پدرش به ارث رسید، بهبود یافت. با وجود این، مادر چارلز به دليل بدهی خود به كارخانه‌، او را از کار در آن محیط باز نداشت و البته، دیکنز هم هرگز مادرش را نبخشید؛ دلخوری و رنجش ديكنز از موقعیتي که در آن زندگی می‌کرد، درون‌مایه اصلی آثار او را شکل ‌داد. در اين ارتباط دیکنز در رمان خود با نام «‌دیوید کاپرفیلد‌» - که به روشني به شرح زندگی نویسنده می‌پردازد ‌- نوشته است :
«‌برای من هیچ‌گونه پند‌، تشویق‌، دلداری‌، یاری و حمایتی از سوي هيچ كس وجود نداشت؛ به گونه اي که امیدوار بودم زودتر به بهشت بروم‌».
در ماه می سال 1827، دیکنز در اداره‌ الیس و بلکمور به عنوان کارمند حقوق شروع به کار كرد‌. او از زماني كه دانشجوی سال آخر بود، استعداد وکیل شدن را داشت؛ حرفه‌ای که بعد‌ها در بسیاری از آثارش، تنفر خود را از آن نشان داد‌. وي در سن 17 سالگی به عنوان تند‌نویس در دادگاه مشغول به کار شد.
در سال 1830، دیکنز اولین عشق خود «ماریا بیدنل»‌ را ملاقات کرد؛ کسی که مدل شخصیت «دورا‌» در رمان «‌دیوید کاپرفیلد‌« بود. سرانجام، رابطه‌ عشقی آنها با نارضایتي خانواده‌ دورا روبرو شد. دیکنز در سال 1834‌، حرفه‌ روزنامه‌نگاری را در پیش گرفت‌. او از بحث‌های مجلس گزارش تهيه می‌کرد و با سفر به تمام نقاط كشور، پیکار‌های انتخاباتی را پوشش مي داد‌.
وي در سال 1836 با «کاترین تامپسون هوگارتس»‌ دختر «جورج هوگارتس»‌ ویراستار روزنامه عصر (evening chronicle‌) ازدواج کرد‌؛ ازدواجی که ثمره آن، ده فرزند برای چارلز دیکنز و همسرش بود.
ديكنز براي مدت كوتاهي در خارج از انگلستان ( ‌1844 در ایتالیا و 1846 در سوئد) ساكن شد و پس از آن، فعاليتهاي خود را را با نوشتن رمانهای «‌دیوید کاپرفیلد» (1849-50‌)، «‌خانه‌ متروکه» (1852-53)‌، «‌دوران سختی» (1854‌)، «دوریت کوچک» (1857‌‌)، «‌افسانه‌ دو شهر» (1859) و «‌انتظار بزرگ» (1861) ادامه داد. وي همچنین ناشر، ویراستار و یکی از نویسندگان اصلی روزنامه هاي «‌رواواژه» (1850- 59) و «تمام سال» (1858 –70‌) بود‌.
دیکنز در سال 1858 از همسرش جدا شد‌. در آن زمان، طلاق بويژه برای شخص مشهوری چون او، امری غیر قابل تصور بود؛. به همین دلیل، وی همسرش را به مدت بیست سال در خانه خود نگاه داشت؛ تا اينکه همسرش فوت کرد و در طول این مدت، در اماکن عمومی وانمود مي كردند كه با يكديگر مشكلي ندارند.

 

ادامه نوشته

منظور از آنالیز داستان

 

 

1)     عنوان داستان : آيا عنوان، مناسب داستان هست؟ | انواع عنوان: بيربط، مربوط، جزئي از داستان، کليد داستان

2)  غلبه يک عنصر بر داستان : غلبه عنصر حادثه و شخصيت معمول تر است. اما غلبه فضا، طرح، پيرنگ و ... هم مي تواند استفاده شود.

3)  شخصيت اصلي داستان کيست؟ : شخصيت هاي اصلي، فرعي و مرکزي [آدم کشها اثر ارنست همينگوي داراي شخصيت مرکزي است]

4)     کشمکش : دروني و بيروني يا فيزيکي و ذهني

5)  نحوه تکامل داستان: گره افکني و گره گشائي. گره گشائي گاهي اوقات ممکن است به ذهن خواننده سپرده شود. مثل تمام فيلم هاي کيارستمي

6)      روش شخصيت پردازي : [مسقيم و غيرمستقيم] يا [با ديالوگ، عمل، در حوزه روان واحساس]

7)     زاويه ديد: اول، دوم و سوم شخص و داناي کل

8)     صحنه اصلي در چه دوره دوراني است: زمان و مکان داستان چگونه است

9)     دوره داستاني : دوره تاريخي و جغرافياي مکاني داستان منظور است.

10) حادثه ابتدائي : داستان بايد با همان جمله اول آغاز شود.

11) خلاصه داستان : خلاصه داستان بايد وجود داشته باشد تا به روند از ابتدا به انتها رفتن داستان کمک کند. يا چگونه از تعادل اوليه داستان به تعادل نهائي در داستان برسيم.

12) پايان بندي : شامل فاجعه، Happy end و رها شده به خواننده.

13) نقطه اوج : جائي که گره افکني به اوج خود رسيده.

14) نقطه فرود : نقطه اي که گره گشائي شروع ميشود.

15) تأثير داستان : آيا داستان به طور زيرپوستي تأثيري مثل غم، شادي، طنز و ... دارد؟

16) واقع گرا يا واقعي : آيا اگر کسي داستان را بخواند نميگويد اين داستان واقعي نيست؟ داستان نبايد به جمله { اين داستان واقعي است} نياز پيدا کند.

17) نوع روايت : خطي، غير خطي، تو درتو، از انتها به ابتدا و ...

18) داستان کامل است؟ : آيا داستان ميتواند تکه اي از يک داستان بزرگتر باشد؟ منظور مجموعه داستان هاي به هم مربوط است. کتاب هاي سالينجر، کتاب عقده اديپ من [فرانک اُکانر] و دوبليني ها اثر جويس

19) درونمايه داستان.

20) همذات پنداري.

21) نمادپردازي : بعضي از عناصر داستان بيانگر چيزي فراتر از داستان باشند. مثل آليس در سرزمين عجايب که با نمادپردازي ، نظام دادرسي انگلستان را زير سؤال ميبرد.

22) شخصيت قهرمان دارد يا ندارد؟ : که اين بيشتر در داستان هاي کلاسيک مرسوم است.

23) زبان خاص در داستان : مثل گويش يا لهجه در داستان، يا استفاده از بازي هاي زباني مثل واج آرائي.

Cat got your tongue

 

  Cat got your tongue    

معادل فارسي: موش زبانت را خورده (خجالتی)

What's the matter? Cat got your tongue?

موضوع چيه؟ موش زبونت رو خورده؟ (يعني چرا حرف نمي‌زني)

 

 

 

تفاوت برخی کلمات رسمی و غیر رسمی (formal & informal) در گفتار و نوشتار

 

در زیر تعدادی از کلمات رسمی و غیر رسمی را برایتان بازگو میکنم. در بخش گفتار میتوانید از کلمات غیر رسمی هم استفاده کنید اما از به کار گیری عبارات غیر رسمی در نوشتار اکیدا پرهیز نمایید.

 

Formal

  Informal

Inform me

Let me know

Cancel

Drop

Contact

Get in touch

Obtain

Get

Apologise

Say sorry

Postpone

Delay

Request

Ask for

Compensate

Make up

Establish

Set up

Discover

Find out

Handle

Deal with

Investigate

Check up on

Tolerate

Put up

Increase

Go up

Children

Kids

Many / Much

A lot of

Many / Much

Heaps of

  منبع

 

هانس کریستین اندرسن

 
 


 شاعر، قصه پرداز و نمایشنامه نویس دانمارکی (1805-1875). پدر هانس کریستین، کفاش بود و مادرش زنی خرافی. هانس کودکی را در فقر گذراند و جوانی متفکر و حساس بود. در چهارده سالگی پدر را از دست داد و پس از ازدواج مجدد مادرش به کوپنهاگ رفت تا بازیگر شود و اگرچه در این راه توفیقی نیافت، در 1822 به حمایت یکی از مدیران تئاتر که به شوق او پی برده بود، توانست به تحصیلات بپردازد و در 1828 به دریافت دیپلم دبیرستان نایل گردد. پس از آن آندرسن در زمینه تئاتر و اپرا کوششی به کار برد که بینتیجه ماند، اما قطعه های کوتاه منظوم هجوآمیز یا شاعرانه هایی ساخت که پیروزیهایی به دست آورد، مانند این اشعار: "عشق بر برج نیکولا"، "خیال انگیز و طرحها"، "در مدت تابستان" و "دوازده ماه سال" در 1831 نخستین دیوان آندرسن انتشار یافت. در 1833 وی به سفر پرداخت و از کشورهای فرانسه و ایتالیا دیدن کرد و مایه های لازم را برای خلق داستان معروفش به نام "بدیهه گو" فراهم آورد که در 1836 انتشار یافت. قهرمان این داستان که از مشهورترین داستانهای آندرسن است، جوانی است ایتالیایی که به وسیله بدیهه گویی خاص توجه دیگران را جلب میکند و با کمک مردم از تنگدستی بیرون میآید و به تحصیل میپردازد، سپس با حوادث گوناگون از جمله حوادث عاشقانه و افسانهای روبرو میگردد؛ داستان بدیهه گو در واقع سرگذشت شخصی آندرسن است و حتی عنوان آن از لقبی گرفته شده که به خود او داده بودند. داستان سرشار از تصویرهای ذهنی است که بهتر از بسیاری از آثار نویسندگان رمانتیک توانسته است ایتالیای ویران شده از آتشفشان، راهزنان و میخانه های مملو از میگساران را پیش چشم بگذارد. داستان بدیهه گو، آندرسن را به شهرت رساند. در زیر آفتاب گرم ایتالیا بود که گلهای شگفتانگیز قصه­ های پریان شکفته شد و آندرسن در آنها دو جنبه از استعداد خود را به هم پیوست؛ عشق به امور خارق العاده و طنزنویسی. سپس اولین مجموعه را به نام "قصه برای کودکان" در 1835 انتشار داد و پیروزی پرهیاهویی به دست آورد. پس از آن تا 1882 هرسال یک مجموعه قصه منتشر ساخت که تعداد آنها به صدو شصت و هشت رسید. از معروفترین این قصه ها جوجه اردک زشت، پری آبی، درخت صنوبر و کفشهای قرمز است. سرچشمه این افسانه ها قصه های مردم دانمارک است که آندرسن در کودکی خود آنها را شنیده و با لحنی مستقیم و سبکی آراسته و پاکیزه نقل کرده است، داستانهای دیگر از حکایتها از افسانه های قدیمی کشورهای اسکاندیناوی و همچنین از تاریخ اقتباس شده، و تعدادی نیز از منابع ادبی گرفته شده است؛ اما بیشتر آنها مخلوق ذهن آندرسن است که در آنها مایه های جهانی را به قصه های قدیم کشورش افزوده است. قهرمانان اصلی این قصه ها یا از گلها و گیاهان گرفته شده است، مانند قصه آخرین رؤیای کاج پیر یا از حیوانات مانند قناری کوچک شرور یا از اشیا مانند آسیای بادی. آندرسن به شیوه خاص قصه نویسی به همه قهرمانها جان میدهد، انسان گونه به آنها قوه تکلم میبخشد و آنها را مظهری از مردم گمنام میسازد که در زندگی روزمره با واقعیتها روبرو میشوند، "مجموعه قصه ها" پیروزمندترین و مردم پسندترین آثار آندرسن است و اگرچه داستان بدیهه گو او را به شهرت رساند، "مجموعه قصه ها" نام او را جاویدان ساخت و در سراسر جهان، در میان خانواده ها رسوخ داد. پس از آن آندرسن که به شهرت رسیده بود، زندگی خود را در سفر و اقامت در کنار دوستان متنفذی چون شاهان، شاهزادگان و نویسندگان گذراند و هرلحظه دنیای خیال خود را وسعت و غنا بخشید. آندرسن جز قصه ها که نامش را جاودان ساخت، آثار دیگری نیز انتشار داد، از آن جمله است: "کمانچه زن مزدور"، "کتاب تصاویر بی تصاویر"، "بودن یا نبودن"، "پیر خوشبخت" و مانند آن که کم و بیش سرگذشت نویسنده است؛ خاطرات سفر مانند: "در اسپانیا"، "دیداری از پرتغال".

 آندرسن زندگی واقعی خود را به صورت قصه های زیبا درآورده که ابتدا با عنوان "زندگی من" در 1833 و سپس به نام "قصه زندگی من" Mit livs Historie انتشار داده است. در این کتاب زندگی کامل شاعر و ماجراهایی که خود شاهد آنها بوده وصف شده و حال قصه های را یافته که گویی در کشور پریان و در شهر کوچک و محیط غم انگیزی جریان یافته است. از زمان کودکی، مرگ زودرس پدر، از هم گسیختگی رشته خانوادگی، تحصیلات دشوار و مسائلی که نشان میدهد این نویسنده بزرگ چه دوره تیره و تاری را در آغاز زندگی و در نوجوانی گذرانده است و با این حال هرگز جز نیکیها، مهربانی‌ها و حمایتها چیزی در خاطرش نمانده است؛ سپس سفرها و جاذبه های کشورهای اروپایی، تئاترها، موزه ها و مردان بزرگ وصف می­شود. بخش دوم نوعی راهنمایی است از اروپا در عصر رمانتیک. آندرسن از پاریس و ایتالیا، آلمان و انگلیس همه پرده های رنگین و زیبا و باشکوهی ساخته همراه با تحلیل روانی خاص، و از نویسندگان و هنرمندانی که در هرکشور با آنان برخورد کرده، سخن گفته است. در واقع کتاب ارتباط نزدیکی میان زندگی واقعی و خیال انگیز شاعرانه برقرار میکند. آندرسن خود گفته است: «زندگی من قصه زیبایی است. هنگامی که هنوز کودکی فقیر و تنها بودم در راه سفر به پری نیرومندی برخوردم که گفت: راه آینده خود را برگزین! ببین میخواهی چه بشوی! من اندرزهای خود را از تو دریغ نمیکنم و در همه جا راهنمایت خواهم بود. اکنون کتاب قصه زندگی من آنچه را پری به من آموخت به مردم عرضه میکند.»

آندرسن نه تنها از بزرگترین نویسندگان دانمارک، بلکه از بزرگترین داستان پردازان جهان به شمار میآید.

    منبع: ketabnews.com