All of you are the same/ شما مردها همه مثل همید!
Then she met a very nice young man. His name was George Watts, and he worked in a bank near her office. They went out together quite a lot, and he came to Carol’s parents’ house twice, and then last week Carol went to her father and said, ‘I’m going to Marry George Watts, Daddy. He was here yesterday.’
‘Oh, yes,’ her father said. ‘He’s a nice boy-but has he got any money?’
‘Oh, men! All of you are the same,’ the daughter answered angrily. ‘I met George an the first of June and on the second he said to me, “Has your father got any money?”.
شما مردها همه مثل همید!
آقا و خانم یاتس یک دختر داشتند. اسم او کارول بود، و ۱۹ سالش بود. کارول با والدینش زندگی و در یک اداره کار میکرد. او چندین دوست داشت، اما او هیچکدام از پسرها را خیلی دوست نداشت.
در آن زمان او یک مرد جوان مؤدب را ملاقات کرد. نام او جرج وات بود، و او در یک بانک نزدیک اداره او کار میکرد. آنها اکثرا با هم بیرون میرفتند، و او دو بار به خانهی والدین کارول رفت، و هفتهی گذشته کارول پیش پدرش رفت و گفت، “پدر، من قصد دارم با جرج وات ازدواج کنم. او دیروز اینجا بود”
پدرش گفت “آه، بله، او پسر خوبی است، اما آیا پولی دارد”
دختر با عصبانیت پاسخ داد “آه، از دست شما مردها! شما همه مثل هم هستید، من جرج را در اول ماه جون ملاقات کردم و در دومین روز ملاقات او به من گفت، آیا پدر شما پولدار است؟