ترجمه ی متن شماره 34 / صفحه ی 78 کتاب Translation from English  

 

  مدتی تنها در آسمانهای شگفت انگیز در پرواز بودم ، به قدری خوشحال بودم که نه بوده ام و نه خواهم بود و نه در این زندگی گمان میکردم.  بی اختیار در آن بستر سفید به دنبال شکافی بودم ولی چیزی نمی دیدم. یک دست ، پیوسته و نامحدود بود. خواستم دوباره به طرف غرب دور بزنم که از دور ابری شناور روی این بسته دیدم. کوچک اما بزرگتر از کف دست انسان بود. اما وقتی به آن نگاه کردم به نظرم داشت رشد می کرد ، متورم شد ، جوانه زد و پخش شد ، متوجه شدم درحال تماشای درست همان تولد ابر کومولوس (باران زا) هستم.ابرهایی که چون قلعه ها و برجها و کلیسای عرش به آسمان عظمت شکوه می دهند.آن لحظه ، در آن مکان ، وسط دشت آبی ،چه قانونی بر زایش آن حاکم بود؟ فقط خدایی میدانست که خالق آن بود. کماکان ابر بود ، از هیچ ، منظره ی زیبایی درست کرده بود. پیوند آب و روشنایی بود که خورشید هم به آن کمک می کرد و آسمان آنها را تغذیه می کرد.

 با اشتیاق به سمتش رفتم. به سرعت رشد میکرد ، چیزی نگذشت پهناور و بلند و عظیم.لبه هایش تیز ، به ظاهر یک دست شد. هر چند پیوسته متورم می شد و تغییر می کرد.  با نور زنده بود. اشعه سفید براق رنگ عوض کرد و دوباره طلایی شد. لبه هایش چون گلبرگ های گل سرخ قرمز رنگ بود ، کم کم سایه دار شد و به رنگ آبی متمایل شد و رنگ ارغوانی پدیدار شد. مروارید شرقی در پوسته ی صدفی آسمان!  تمام وقت میدانستم اگر به آن نزدیک شوم هاله نور محو خواهد شد. یک دستی و زیبایی آن از بین میرود و لبه هایش پهن و تیز می شود و مه چه تیره رنگی خواهد شد که نظیر آن را در مور انگلستان می توانید ببینید.

 

  ترجمه ی متن شماره 34 / صفحه ی 78 کتاب Translation from English  


این ترجمه، ترجمه ای کاملا دانشجویی ( )  است و صرفا جهت راهنمایی ارائه شده...