ترجمه ی شماره ی ۲

Family Tree

شجره نامه

 

سیمپل گفت:هر کی یه نیگاه بهم بندازه دستش میاد که یه رگ سرخ پوستی دارم.

گفتم:من هر روز می دیدمت اما هیچ وقت به ذهنم نرسید.

گفت:من یک رگم سرخ پوستیه اما راستش زیاد نشون نمی دم.مادر بزرگ پسرعموی دایی ام ، چروکی بود. وای به آن روزی که خونم به جوش بیاد و این چروکی بودن را رو کنم.مثل یک سرخ پوست پاچه می گیرم. اگر کسی پا تو کفشم بذاره ، خرخره اش را می جوم... می شم آن بدترین کاکا سیاهی که خدا آفریدش. این همان خون سرخ پوستی است ها.

قبلنا که بیسبال بازی می کردم و جکی ای بودم واسه خودم ها...وقتی توپ می افتاد دستم همه رو می روفتم. اگر داور منو بیرون می کرد عین جن گرفته ها می شدم و پک و پوزش رو پیاده می کردم. بعد مجبور بودم دیگه بازی نکنم.... امان از این رگ و ریشه.

میدونی این روز چیزی که خیلی جوشی ام می کنه ، زنهان... مخصوصا" این زنهای صاحب خونه . راستش اینا لقمه را گنده تر از دهنشون بر می دارن ، اون زنهایی زنن که سرشون تو لاک خودشونه. اما این روزا زیادی دارن هارت و پورت می کنند ، فقط می خوان مردا تو سری خورشون باشن.