واژگان متن CRITICISM (نقد ادبی)

(50 واژه)

 

نقد ادبی

criticism

رشته

branch

تعریف کردن

define

تشریح کردن

expound

ارزیابی کردن

evaluate

نظری

theoretical

مقوله

category

ملاک ها، معیارها [جمعِ criterion ]

criteria

هنجار

norm

ارسطو

Aristotle

«فنّ شعر»

"Poetics"

عملی

practical

کاربردی

applied

نقد

critique

دریافت گرایانه، برداشت گرایانه

impressionistic

مدبرانه، منصفانه

judicial

نبوغ، استعداد

genius

تشخیص دادن، تمییز دادن

discriminate

ماجرا

adventure

حساس

sensitive

روح

soul

شاهکار

masterpiece

تفسیر

commentary

عالی، برتر، شگفت انگیز

sublime

نمونه ی بارز

locus classicus

تقلیدی

mimetic

ملاک، معیار [جمع:criteria ]

criterion

افلاطون

Plato

عمل گرایانه

pragmatic

زیبایی شناختی

aesthetic

بازسازی کردن

revive

بلاغی

rhetorical

معنی دار

expressive

غلیان، سرازیری

overflow

بیان، ابراز

utterance

دریافت

perception

صداقت

sincerity

اصالت

genuineness

شایستگی

adequacy

نشانه، اثر

evidence

خلق و خو

temperament

(نا) آگاهانه

(un)consciously

عینی

objective

درونی، ذاتی

intrinsic

متنی

textual

سنجش

assay

بر این اساس

accordingly

جامعه شناختی

sociological

زیرگونه

subspecies

روان شناختی

psychological

 



نقد ادبی CRITISISM

نقد ادبی، رشته ی مربوط به تعریف، رده بندی، تشریح و ارزیابیِ آثارِ ادبی است.

نقد نظری ، وظیفه ی وضع کردنِ مجموعه ای یک پارچه از اصطلاحات، وجوهِ تمایز و مقولات، و هم چنین معیارها(=استانداردها=هنجارها)یی را –بر اساسِ اصولِ فراگیر – بر عهده دارد که به کمکِ آن ها آثار ادبی و پدیدآورندگانشان ارزیابی می شوند. نخستین اثر بزرگ درباره ی نقدِ نظری، کتابِ «فن ّ شعر» ارسطو بود. آثارِ موثرِ اخیر در این زمینه به زبان انگلیسی عبارت اند از: «اصولِ نقدِ ادبی»(1924): ا.ا. ریچاردز و «تشریح نقد ادبی»(1957):نورتروپ فرای.

نقدِ عملی (یا  نقدِ کاربردی) به بحث درباره ی آثار و پدیدآورندگانِ خاص می پردازد. در نقدِ کاربردی، اصولِ نظریِ کنترل کننده ی تحلیل و ارزیابی، تلویحی باقی می مانند و تنها وقتی که شرایط ایجاب کند، آورده می شوند. از میانِ آثار عمده ای که درباره ی نقد ادبی به زبان انگلیسی نوشته شده است، می توان به  مقالات ادبی درایدن، «زندگیِ شاعران» نوشته ی دکتر جانسون، «نوشتارهایی درباره یWordsworth ؟» اثرِ کالریج در «زندگی نامه ی ادبی» و نیز سخن رانیِ وی درباره ی شکسپیر، «مقالاتی در نقد ادبی» نوشته ی متیو آرنولد ، و «مقالاتِ برگزیده» ی  تی. اس. الیوت اشاره کرد.

نقدِ عملی گاه به دو بخشِ «نقدِ دریافت گرایانه(=امپرسیونیستی)» و «نقدِ مدبّرانه» تقسیم می شود.

نقدِ دریافت گرایانه(=امپرسیونیستی) می کوشد ویژگی هایِ حسیِ یک اثرِ خاص و دیدگاه و پاسخ های احساساتی(=دریافت) ای را که اثر در منتقد به عنوانِ یک فرد خاص برمی انگیزد، در قالبِ واژه ها بیان کند؛ چنان که هزلیت در مقاله ی خود «درباره ی نبوغ و حسّ همگانی؟» می گوید: «شما با توجه به احساسات خود تصمیم می گیرید، نه با توجه به دلیل و منطق؛ یعنی، با توجه به دریافتی که از شماری از چیزها در ذهنِ خود دارید... اگرچه ممکن است نتوانید آن را تحلیل کنید یا در خیلی از جزئیات به آن اعتماد نمایید.»

بعدا والتر پی تر  گفت: «در نقد ادبی، نخستین گام به سوی دریافتِ واقعیِ منظورِ هر کس، این است که «دریافتِ» واقعیِ او را دریابید؛ برای این که بتوانید آن را تشخیص دهید و دقیقا درکش کنید.» (مقدمه ی «پژوهش هایی درباره ی تاریخِ رنسانس(=نوگشت)»). نهایتِ این شیوه ی نقدِ ادبی در عبارتِ آناتول فرانس بدین گونه درمی آید: «ماجراهای روحِ حسّاس در میانِ شاهکارها».

از سوی دیگر، نقدِ مدبّرانه نه تنها به انتقال، بلکه به تحلیل و تشریحِ تاثیراتِ یک اثرِ ادبی (شاملِ عنوان، سازمان دهی و فنونِ آن) و بر پایه ی داوری های شخصیِ منتقد و بر اساسِ استانداردهای مزیتِ ادبی می پردازد.

این دو شیوه ی نقد، در عمل به ندرت از هم متمایز می شوند، اما نمونه های خوبی را از تفسیری که در درجه ی نخست دریافت گرایانه باشد، می توان در آثارِ لونگینوس یافت( بنگرید به توصیفِ اُدیسه در مقاله ی وی با نام «درباره ی اثرِ شگفت انگیز؟») و هم چنین در آثار هزلیت، پی تر (نمونه ی بارزِ دریافت گرایی در توصیفِ وی از «مونالیزا» ی لئوناردو [داوینچی] در کتابِ «رنسانس(=نوگشت)») و در مقالاتِ منتقدانه ی ا. م. فورستر و ویرجینیا وولف.

نوعِ نظریه و شیوه ی منتقدان را می توان با توجه به این که هنگامِ توضیح و داوری درباره ی یک اثر ادبی، آن را در وهله ی نخست به جهانِ بیرون ارجاع می دهند یا به مخاطب یا به پدیدآور، یا به خودِ اثر به عنوانِ یک موجودیت می نگرند، تشخیص داد:

1- نقدِ تقلیدی  به اثر ادبی به عنوانِ تقلید، بازتاب یا بازنمایی ای از جهان و زندگیِ انسان می نگرد و نخستین معیاری که برای یک اثر به کار می گیرد، درباره ی «حقیقتِ» بازنماییِ آن از چیزهایی است که بازمی نماید یا باید بازنماید. این شیوه ی نقد- که نخستین بار در آثار افلاطون و (به شیوه ای پیشرفته تر در آثار ) ارسطو پدید آمد- ویژگیِ نظریاتِ جدیدِ واقع گرایی(=رئالیسم) ادبی است.

2- نقدِ عمل گرایانه  به اثر ادبی به عنوان چیزی که برای دست یابی به تاثیرات خاصی بر مخاطب ( مانند لذتِ زیبایی شناختی، آموزش یا [برانگیختن] احساساتِ ویژه) ساخته شده، می نگرد و می کوشد تا ارزش اثر را بر اساسِ موفقیتِ آن در دست یابی به این هدف بسنجد. این رویکرد، که بر بحث های ادبی از دوران رُم تا سده ی هجدهم سایه گسترده بود، در «نقدِ بلاغی» جدید بازسازی شده و بر راهبردهای زیبایی شناختی که پدیدآورنده به یاریِ آن ها پاسخِ خوانندگانش را به موضوعاتِ بازنموده شده در اثرِ ادبی بر می انگیزد، تاکید می کند.

3- نقدِ معنی دار  در وهله ی نخست ، اثر را در ارتباط با پدیدآور می نگرد. این شیوه ی نقد، شعر را «بیان، غَلَیان، یا ابرازِ احساسات» یا « محصولِ تصوراتِ شاعر بر اساسِ دریافت، اندیشه ها و احساساتِ وی» تعریف می کند و می کوشد اثر را بر اساسِ صداقت، اصالت و شایستگیِ دیدِ شخصیِ شاعر یا حالاتِ روحیِ وی داوری کند و اغلب در اثر به دنبالِ نشانه هایی از خلق و خو و تجربیاتِ ویژه ی نویسنده می گردد که –آگاهانه یا ناآگاهانه- به او در آفرینشِ اثر الهام بخشیده اند. چنین دیدگاه هایی به صورت عمده به وسیله ی منتقدانِ رمانتیک پرورده شدند و به صورتِ گسترده ای در دورانِ ما رواج دارند.

4- نقدِ عینی اثر را چیزی جدا از شاعر، مخاطب و جهانِ پیرامون می بیند. این شیوه، فرآورده ی ادبی را شیئی خودبسنده یا «جهان در خود» می بیند که باید با معیارهای «درونی» مانندِ پیچیدگی، یک پارچگی، تعادل، خودبسندگی و روابطِ متقابلِ اجزای سازنده ی آن تحلیل و داوری شود. این شیوه، رویکردِ شماری از مهم ترین منتقدان از دهه ی 1920 تا کنون است که «منتقدان جدید» و «مکتبِ نقدِ شیکاگو» را در بر می گیرد.

اقدامِ ادبیِ اساسی که موردقبولِ خواننده ی عادی قرار می گیرد، «نقدِ متنی» است. هدف این نقد این است که نزدیک ترین چیزِ ممکن را به آن چه نویسنده نوشته است، به وسیله ی سنجش و تصحیحِ عللِ ایجادِ اشتباه و سردرگمی در نسخه های گوناگونِ یک اثر، ایجاد کند.

هم چنین تمایز گونه های نقد که در کوشش برای تشریحِ تاثیرات و ویژگی های خاص یک اثر ادبی باعث ایجاد گونه های مختلف و ویژه ی دانش و نظریه در ادبیات می شوند، بسیار رواج دارد. بر این اساس می توان به «نقد تاریخی»، «نقد زندگی نامه ای»، «نقد جامعه شناختی»( که مهم ترین زیرگونه ی آن «نقدِ مارکسیستی» است)، «نقد روان شناختی»( که یکی از زیرگونه های آن «نقد فرویدی» است) و «نقد کهن الگویی یا افسانه ای» ( که وظیفه ی تشریح ادبیات به کمک ارجاع به نظریات افسانه ای و آیین های مردم شناسی فرهنگی جدید را بر عهده دارد) اشاره کرد.  


منبع   :    تارنگار پارسی منوچهر فروزنده فرد