کافکا و آرزومندی معنا-گذری بر اندیشه های کافکا
محور بحث سیاوش جمادی در مورد کافکا مساله ی امید و اراده است. این که گاه انسان به بهای فریب و توهم امید و اراده می طلبد. او درباره ی جایگاه کافکا دراین جهان بحران زده...بی امید و معنا باخته امروز که فیلسوفانش هم این گونه راه گم می کنند و به بیراهه می روند می نویسد:" از دیدی کلی و تاریخی کافکا نه تنها وارث آگاه و دردمند چنین بحرانی است..بلکه بعد از داستا یفسکی اصیل ترین و صادق ترین منادی و راوی این بحران است. بدین اعتبار او فیلسوف ترین هنرمند قرن بیستم است."
فروتنی و بی ادعایی از مهمترین خصایص کافکاست. کافکا خود ساخته است و فروتن و این ریشه در صداقت تحسین برانگیز او با خود و با جهان پیرامونش دارد. اگر متواضع و صادق نبود آن گونه خود را راه گم کرده...بی نور و بن بست و یاس آفرین نمی خواند.اگر در مقابل ایمان ادعای الحاد داشت هیچ گاه در برابر شاعر جوانی همچون گوستاو و یانوش درباره خدا و اخلاق آنگونه آرزومندانه و مثبت سخن نمی گفت که دستاویز دیگران شود. برای تفسیر ایمانی جهان کافکا اگر ملحد بود مدعیانه در ستایش الحاد و در ستیز با ایمان می نوشت نه این چنین پرسشگرانه و فروتنانه درباره سرگردانی و حیرانی و مکشوفی حقیقت.
اعتقاد کافکا به التزام اجتماعی زبان و هنر و ترس او از اینکه مبادا نوشته هایش از حد من کوچکش فراتر نرفته باشد...تا اندازه ای است که با اباطیل خواندن نوشته های خود و این که نباید آنها را ارزشمند تلقی کرد سعی دارد به نوعی از تاثیر سوء احتمالی آثارش بر دیگران جلوگیری کند حال آنکه آثار کافکا اصلا آنطور که او خود گمان می کند یا آنطور که او از سر تواضع بیان می کند..خصوصی و بی ارزش یا از آن بدتر مخرب و ویرانگر نیست" اباطیلی را که می نویسم نباید جدی گرفت. استحقاقش را ندارند. اینها شبح کاملا خصوصی وحشت منند. اصئلا نمی بایست چاپ می شدند.باید آنها را سوزاند و نابود کرد حتی به یک پشیز نمی ارزند......."