دانلود نقد شعر آیینه از سیلویا پلات به زبان انگلیسی 

 


 

Mirror

 

I am silver and exact , I have no preconceptions .

Whatever I see , I swallow immediately ,

Just as it is , unmisted by love and dislike .

I am not cruel , only truthful –

The eye of a little god , four – cornered .

Most of the time I meditate on the opposite wall .

It is pink , with speckles . I have looked at it so long

I think it is a part of my heart . But it flickers .

Faces and darkness separate us over and over .

Now I am a lake . A woman bends over me ,

Searching my reaches for what she really is .

Then she turns to those liars , the candles or the moon .

I see her back , and reflect it faithfully .

She rewards me with tears and an agitation of hands .

I am important to her , she comes and goes .

Each morning it is her face that replaces the darkness .

In me she has drowned a young girl , and in me an old woman

Rises towards her day after day , like a terrible fish .

 

 

 آینه

نقره ام، دقیقم، بی هیچ نقش پیشین

هرچه می بینم بی درنگ می بلعم

همان گونه که هست ،نیالوده به عشق یا نفرت

بی رحم نیستم ،فقط راستگو هستم

چشمان خدایی کوچک،چهار گوشه

اغلب به دیوار رو به رو می اندیشم

صورتی ست و لکه دار

آنقدر به آن نگاه کرده ام که فکر می کنم

پاره ی دل من است

ولی پیدا و ناپیدا می شود

صورت ها و تاریکی بارها ما را از هم جدا می کنند

 

حالا دریاچه ام

زنی روبروی من خم شده است

برای شناختن خود سرا پای مرا می کاود

آنگاه به شمع ها یا ماه ،این دروغگویان،باز می گرد د

پشت او را می بینم و هما نگونه که هست منعکس می کنم

زن با اشک و تکان دادن دست پاداشم می دهد

برای او اهمیت دارم ،می آید و می رود

این صورت اوست که هر صبح جانشین تاریکی می شود

درمن دختری راغرق کرده است

ودر من زنی سالخورده هر روز به جستجوی او

مثل ماهی هولناکی بر می خیزد .

 

 

در مقدمه ی « آریل» اثر سیلویا پلات که دو سال پیش از خود کشی  شاعر ،در لندن چاپ شد ،رابرت لاول ،شاعر معاصر آمریکا نوشت:« در این اشعار پلات با خودش یکی می شود ،خویشتنی که با طراوت ،ظرافت و شقاوت آفریده شد؛ یکی از آن قهرمان ابر واقعی و سحر آمیزِ بزرگ کلاسیک.

راست می گوید لاول که پلات در شعر های آخرش با خود یکی می شود بخصوص در اشعارد فاتر «گذر از آب» و «آریل» که خودی یک دست ،اما مشترک را به وجود می آورد و یا در بعضی از شعر های دفترا ول دور خیز های عبور از این دفتر دوم را نشان می دهد .در این مجموعه به ویژه در دفتر آخیر، تجربه های روز مره را با اکسیر اسطوره به احساس واشتراک عا م مبدل می کند با شتاب هرچه بیشتر .

انگار شاعر می دانست که پس از آخرین تولد خود مدت زیا دی به زندگی ادامه نمی دهدو به همین دلیل شعر های پس از مرگش  را سرود ،مرگی که تولد همیشه بود .اما یکی شدن با خود در شعر یعنی کُشتن خودِ«دروغین»و هم آمیزی طبیعت و ما فوق طبیعت و انطباق با منِ اسطوره ای خود چرا که وقتی شاعر با شعر خود یکی می شود به انسان بدویِ آغازین مبدل می شود و دیگر در اشعارش دروغ نمی بافد که منِ دروغین خود را کشته است و شعر ها یش آمیزه ای می شود از وهم و اندیشه و واقعیت و فرا واقعیت .در این اشعار که تجربه های فرّ اربه بیان در می آیند . تجربه هایی که احساس می‌شده اند اما بیانی برای حضور نمی یافتند و شاعر با بیان آن حس مشترکی را یه وجود می آورد در یکی شدن با خود و یکی شدن با کا ئنات. با این پیش در آمد، شعر آینه را می خوانیم :  

نقره ام ،دقیقم،بی هیچ نقش پیشین /هر چه می‌بینم بی‌درنگ می بلعم/همان گونه که هست،نیالوده به عشق یا نفرت / بی‌رحم نیستم،فقط راستگو هستم /چشمان خدایی کوچک،چها ر گوشه.

 

در شروع شعر ،شاعر با سه پدیده یکی می شود :آینه ،ماه و انسان نقره ای ازل.یعنی هم اسطوره –ماه می شود ،هم آینه و هم انسان نوعی ازلی که هر سه مصفا هستند و نقره ای به قول را برت گر یوز :«الهه ی سفید مظهر تولد عشق و مرگ است که الهه ی جادویی شعر هم هست و بنا به بر داشت اسطوره ای خود را به ماه نو ،ماه تمام و ماه آخر ظاهر می کند» و آینه که معمولی ترین عنصر خا نگی و شخصی است و هم در اسطوره مقام والایی دارد «تصویر آینه ای: شکل دیگری از جفت و همزاد است –به معنی انسان کامل است –در عرفان قلب انسان کامل است –از آداب زرتشتیان است که به میهمان از یک دست نقل می دهند وبا د ست دیگر آینه ای جلو صورت میهمان می گیرند که چهره ی خود را ببیند –از اولین اشیایی که برای عروس تهیه می کنند آینه و شعمدان است –وقتی کسی می میرد برای اطمینان از مرگش آیینه ای جلوی دهانش می‌گیرند که ببینند نفس می کشد یا نه؟-از آداب ایرانیان است که اولین اشیایی که به خانه ی نو می برند آینه است و...هدف از آوردن برخی از  معادلات آینه پردازش به ارجاعات برون متنی نیست فقط خواستم به نمونه های فرهنگی خود هم اشاره ای داشته باشم واشارات اسطوره ای هم بنا به ایجاب متن و شاخصه های شعر پلات است  »انسان بدوی هم که همچون سپیده د م نقره ای، پاک است و بی آلایش و حال که شاعر استحاله می شود به این سه پدیده ی مصفا، خود در شعر می میرد و ما تا انتهای شعر با این پدیده های مثبت ومنفی کار داریم و با مولف مرده یا غا یب و متن آینه‌وار که در خود تکثیر می شود . آینه یا آینه-انسان و یا آینه –ماه،هر چه را که می بیند همانگونه که هست ،نشان می‌دهد بی‌رحم و راستگوست: 

آینه چون نقش تو بنمود راست

خود شکن آیینه شکستن خطاست 

و چه تعبیری برای آینه یا آینه-ماه و آینه –انسان،بهتر از چشمان خدایی کوچک  که نمایند گان راستین خدایی بزر گترند: آینه – انسان یا نماینده ی کوچک خدا بر روی زمین .آینه –ماه یا آینه ی کائنات در شب و آینه ی کوچک خانگی  که خویشتن راستین ما را می نمایاند .

اغلب به دیوار روبرو می اندیشم /صورتی ست و لکه دار /آن قدر به آن نگاه کرد ه ام که فکر می کنم /پاره ی دل من است / ولی پیدا و نا پیدا می شود /صورت ها و تاریکی بارها ما را از هم جدا می کنند .

 آینه ی مشترک یا همان شاعر –آینه به دیوار روبرو می اندیشد و این ناب ترین تصویر تنهایی ست . انسان –آینه‌ای که به ظاهر خوشبخت ولی در باطن تنهاست .رنگ صورتی ،رنگ ایده آل اشعار پلات هست اما در اینجا هم پاره ی دل راوی است و هم لکه دار.همرنگی دل و دیوار صورتی در اینجا شایان توجه است :دلی که لکه دارش کرده اند وگاه دیوار یا هما ن پاره‌ی دل ،پیدا و ناپیدا می شود. صورتک ها نمی گذارند شاعر خود را در خود ببیند یا پاره ی دل خود را ؛ صورتک ها و تاریکی ها غیر از روزمرگی چیزی نمی آورند .

صورتی بودن دیوار از یک نگاه ،رنگ پاره ی دل را تداعی می کند و در نگاهی دیگر آراستن و تز ئین فقسی به نام خانه را، تا قابل تحمل شود .نگاه کردن به دیوار و حرف زدن با سایه در شدید ترین شکل انزواست که در اثر بزرگی چون بوف کور هم می بینیم.

حالا در یاچه ام /زنی روی من خم شده است /برای شناختن خود سرا پای مرا می کاود /آنگاه به شمع ها یا ماه این دروغگویان باز می گردد/پشتِ او را می بینم و همان گونه که هست منعکس می کنم /زن با اشک و تکان دادن دست پاداشم می دهد /برای او اهمیت دارم .می آید و می رود. 

شاعر باید خو ِد دروغین خود را به دست مرگ بسپارد تا تولد دیگری پیدا کند .در جستجوی خودِراستین خود ،خم می شود. باطن صیقل یافته ی خود را مثل در یاچه ای می بیند برای شناختن خود سراپای خود را می کاود ،در برزخ یکی شدن با خود گرفتار آمده است تمامی خود را کشف نمی کند به شمع ها یا نشانه ای از زندگی شبانه واقعی و بعد به ماه اسطوره‌ی ناتمام یا کا مل نشده باز می گردد. آینه –ماهِ تمام، پنهان ترین لایه ی و جودی شاعر را به او می نمایاند، همانطوری که هست؛ جمع اضداد و بی کم و کاست .در گذر از این برزخ شک بین آینه و ماهِ نا تمام و شمع ،آینه را صادق تر می‌بیند اما دروغگویان (شمع و ماهِ نا تمام )دست بر دار نیستند .راوی –شاعر تمایل به خود –آینه دارد اما گویا از خود واقعی کمی وحشت دارد ،وحشت از پیری جسم و روح و نا صافی های دیگر. من- آینه ی راوی –شاعر برای او اهمیت پیدا می کند و دیگر گرفتار شده است  می آید و می رود:

این صورت اوست که هر صبح جانشین تاریکی می شود /در من دختری را غرق کرده است /ودر من زنی سالخورده هر روز به جستجوی او / مثل ماهی هولناکی بر می خیزد . 

صورت کامل ماه-زن وقتی به من تمام خود نزدیک می شود ،دیگر از من -آینه وحشتی نیست اما گویا شروع روز -خود – شروع شبی دیگر است . چهره ی کامل ماه- زن ،آینه را روشن می کند عبور از برزخ هنوز کامل نشده است یا زن- ماه هنوز کا مل نیست چون وحشت از پایان خود دارد .مگرنه این که ترس از پیری ،ترس از به پایان رسید ن است .زن-آینه می خواهد به ابتدا باز گرد د ،به دختری که غرق کرده است اما روبرو خودِ نزدیک به پا یان خود را می بیند که مثل ماهی هولنا کی نما یان می شود (شعرگویا به اسطوره ی تیا مات هیولای مادینه ی آب ها که به وسیله ی ماردوک مغلوب می شود هم نظر داردوهم شا کتی در اسطوره ی هند ).زن-آینه با خود یکی می شود ،تحیر  سرا پا یش رافرا می گیرد این همان تحیری است که پیش از واصل شدن به اصل خود در عرفان ایرانی داریم .شک ،برزخ تمام شُعراست .زن آینه (شاعر)در اشعار پایانی خود مثل «لبه»ودیگر اشعار مجموعه ی آریل» به خود کامل خود اشاره می کند و پیش از مرگ ،تولد دیگر خود را می بیند و می سراید و دیگر متحیر نیست .

-------------------------------------------------------

*ترجمه ی شعر از ضیا ء موحد

 

منبع

 

 


 

  دانلود نقد شعر آیینه از سیلویا پلات به زبان انگلیسی